من به سوی پرودگارم می‌روم؛ او مرا راهنمایی خواهد کرد

آتش بگیر تا که ببینی چه می کشم ...

فیلم آتش زدن شهید سید علیرضا ستاری توسط اغتشاش گران و داعشی مآب های سال 88

شهید سید علیرضا ستاری در روز عاشورای ۸۸ به عنوان امدادگر داوطلب حضور داشته ، که به وی خبر می دهند تعدادی از نیروهای ویژه سپاه در میان جمعیت فتنه گران به دام افتاده‏ اند. هنگامی که وی به سمت آنها می رود مشاهده می‏کند درحالی که تعدادی از افراد نیرو ویژه روی زمین افتادند یکی از اوباش باک بنزین موتور آنها را باز کرده و با ریختن بنزین رو این افراد آنها را زنده زنده آتش می‏زند. وی هم با جسارت و شهامتی مثال زدنی به سمت آنها می رود تا جلوی یک عمل فجیع ضد انسانی را بگیرد اما ...

وی در سن ۳۱ سالگی و بعد از تحمل درد و رنج جانبازی فتنه 88به شهادت رسید، و یک دختر و یک پسر خردسال از وی برجا مانده است.

فیلم کامل در:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/284033

ما با اینها آشتی نمیکنیم ...

۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۴ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سجاد مقید

به اسمت قسم ...

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۵ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد مقید

وای مادرم ...

امام صادق علیه‏ السلام فرمودند:
اِنَّما سُمِیَّتْ فاطِمَةُ علیهاالسلام مُحَدَّثَةً لاَِنَّ الْمَلائِکَةَ کانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّماءِ فَتُنادیها کَما تُنادى مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَتَقُولُ: یا فاطِمَةُ اِنَّ اللّه‏َ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَاصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمینَ، یا فاطِمَةُ اقْنُتى لِرَبِّکِ وَ اسْجُدى وَ ارْکَعى مَعَ الرّاکِعینَ، فَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَها؛
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به آن جهت «محدَّثه» نام گرفت که ملائکه از آسمان فرود م ى‏آمدند و او را صدا مى ‏زدند همان گونه که مریم علیهاالسلام را ندا مى‏ دادند و مى ‏گفتند: «اى فاطمه، خدا تو را برگزید و پاکیزه ساخت و بر همه زنان عالم برترى داد. اى فاطمه همواره خدا را عبادت کن و براى او سجده نما و همراه با رکوع کنندگان به درگاه او رکوع کن».
علل الشرائع، ص 216

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

بیابید س.منتظر را...

اگه تونستین بگین من کدومیکیم

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد مقید

بسم الله اگر حریف مایی...

من برگشتم اونم چه برگشتنی ...

این طوفان رو فعلا به عنوان شروع در نظر بگیرین

ان شاء الله بعد کنکور بیشتر می نویسم

خیلی ممنون از نظراتتون که تو این مدت داده بودین ولی متأسفانه پیشنهادی راجع به وبلاگ نداده بودین پس منم تغییری نمی دم

فعلا عکسای راهپیمایی شهر ما رو داشته باشین

ادامه مطلب...
۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد مقید

میرم آدم شم ...

سلام

تشکر میکنم از همه دوستایی که تا امروز همراهم بودن و با نظراتشون کمکم می کردن ، به خصوص دادشم که فقط نظر خصوصی میذاشتن

 

من تصمیم گرفتم یه مدت کلا وبو کنار بذارم و حداکثر یکم تو سروش با دوستام صحبت کنم و بعضی خبرا رو پیگیری کنم

شاید یه جور چلّه گیری باشه ...

یا تمرین تقویت اراده ...

یا به قول بچه روشنفکرا قهر با تکنولوژی ...

یا یه جور ترک اعتیاد ...

یا به قول خودم آدمیزاسیون ...

 

به نظرم همون آدمیزاسیون یا چلّه گیری خوبه

ولی فکر نکنم چهل روز طول بکشه

 

رفتنم برای این نیست که وب مزاحم درسم نشه یا به زندگی معمولیم برسم

میرم به اشتباهاتم فکر کنم

میرم آدم بشم

میدونین ، آدم ...

 

یه مدته فکر میکنم صدای خدا رو کمتر میشنوم

میرم که تمرین کنم دوباره بشنوم

 

معذرت میخوام از اون شخصی که قول داده بودم باهاشون همکاری کنم ولی نیستم که همکاری کنم ولی بعد برگشتن مطمئنا سر حرفم هستم

و معذرت میخوام از همه که یه مدت نیستم با نظراتم سرشونو درد بیارم

 

دعا کنین موفق بشم و حلالم کنین

خدا رو چه دیدی یهو دیدین تو این مدت شهید شدم یا اصلا همینطوری مردم و دیگه بر نگشتم

 

اینا رو گفتم که اگه به نظرات پاسخ ندادم ناراحت نشین و فکر نکنین اهمیتی ندادم

 

ولی ان شاءالله وقتی بر گشتم احتمالا یه تغییراتی تو وبلاگ بدم پس لطفا نظراتتون رو در مورد قالب و محتوا بهم بگین

و خواهشا بنده رو فراموش نکنین و وقتی برگشتم ، دوباره اینجا سر بزنین

 

اگه دوس داشتین در مورد این چلّه گیری هم نظراتتون رو بگید ، بعد برگشتن خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم

خداحافظ همگی و آرزوی موفقیت برای همه دوستان و حتی غیر دوستان

 

و به قول یکی از وبلاگ نویسای موفق که شاید بشناسینش

التماس دعای آدم شدن

در پناه حق باشید

یا مهدی

۲۱ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۱ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد مقید

انسان ۲۵۰ ساله | امام عسکری علیه‌السلام و ایجاد شبکه جهانی

۱۷ دی ۹۵ ، ۱۹:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد مقید
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ب.ظ سجاد مقید
جناب دزد لطفا فقط سکه ها را ببر ...

جناب دزد لطفا فقط سکه ها را ببر ...

امام خامنه‌ای:کار کردن در بانک‌های ربوی جایز نیست

س ۱۹۱۵؛ کارکردن در بانک‌های ربوی برای کسی که به علت نبودن کار دیگر جهت امرار معاش ، مجبور است در آنجا کار کند، چه حکمی دارد؟

ج: اگر کار در بانک به معاملات ربوی مرتبط باشد و به نحوی در تحقق آن موثر باشد؛ جایز نیست در آنجا کار کند و مجرّد پیدا نکردن کار حلال دیگری برای امرار معاش خود، مجوّز اشتغال به کار حرام نیست.

می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:

روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد


هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند


دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.


دزد کیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او اگر کیسه او را پس نمیدادم ، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم. و این دور از انصاف است!

و این روزها عده ای هم دزد خزانه مردمند
و هم دزد باورهایشان...!

مسوول عزیز...!
اگر می بری
سکه ها را ببر
نه باورها را...

جنبش مردمی ممانعت از جنگ با خدا

۱۶ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۶ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

انیمیشن بچرخ تا بچرخیم | ما و کدخدایی که نمی خواست فرفره بسازیم

باز نشر به مناسبت غروب آفتاب پرفروغ برجام

اگه حوصله خوندن متن رو ندارین فیلم رو از دست ندین


ما فرفره نداشتیم.بچه های کدخدا داشتند،اما هم بازی ما نبودند که دست ما بدهند.مسعود و مجید نقشه ای کشیدند و مصطفی بند و بساطش را جور کرد.ما که فرفره دار شدیم،لبخند نشست روی لبهای بابابزرگ و گفت:دیدید می شود،دیدید می توانید...

ادامه مطلب...
۱۵ دی ۹۵ ، ۱۵:۱۶ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

نرسد گوش حسن تا نَبَرد بنیادم

«فاش گویم و از گفته ی خود دل شادم»

که خطا بود به امثال #کَری دل دادم!

رفته بودم که به پایان برسد این تحریم

این چنین گشت که در دام عدو افتادم

هر چند گفتند که #دست_چدنی دارد او

من ولی خام شدم ، دست به دشمن دادم

پند یاران نشنیدم که شوم #دلواپس

خنده ها کردم و فریاد برفت از یادم

غرض این بود که #برجام سرانجام شود

«چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم»!

عهد بستیم ولی بود عدو #عهد_شکن

دل غمین گشتم و به جان پیامک دادم!

این سخن گفتم و هرگز نکنیدش افشا

نرسد گوش #حسن تا نَبَرد بنیادم

 

علی عرفانی

بدون شرح...!

۰۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۵۶ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد مقید

من ، محمد / عیسی / موسی را دوست دارم

میلاد حضرت روح الله ، عیسی مسیح ، را بر تمامی مردم جهان ، مسلمانان و مسیحیان ، تبریک می گویم

۰۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۳۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

شب نامه

سلام

ببخشید که یه مدت نبودم

راستش سرم شلوغ بود

ولی تو این مدت یکی از چیزای مفیدی که برام پیش اومد دیدن یه مستند بود که بهتون پیشنهاد می کنم شما هم حتما ببینینش

مستند شب نامه رو می گم

واقعا منو دیوونه کرد

نه اینکه تحمل حقیقت رو نداشته باشم ... نه

به خاطر این دیوونه شدم که دیدم چه اتفاقایی داره دور و برم میوفته و من دارم بی تفاوت کار خودمو می کنم

واقعا قاطی کردم...قاطی ها

شب نامه رو میتونین اینجا پیداش کنین :

http://cinemamarket.ir/fa/Shop/product/shabnaameh1

۰۵ دی ۹۵ ، ۱۹:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد مقید

نماهنگ | یا رسول الله

نماهنگ " یا رسول الله" با صدای حامد محضرنیا

۲۹ آذر ۹۵ ، ۱۵:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

نماهنگ | لبیک یا محمد

عیدتون مبارک

نماهنگ لبیک یا محمد با صدای پویا بابایی

بسیار زیبا و دیدنی

دریافت

۲۷ آذر ۹۵ ، ۱۵:۴۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید

نماهنگ | دوران کودکی پیامبر(ص) به روایت رهبر انقلاب

با توجه به پهنای باند اینترنت خود ، می توانید این فیلم را با کیفیت های مختلف زیر دریافت نمایید:

http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif سخنان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که در این نماهنگ می‌بینید:

* ذکر نام مقدس نبی‌اکرم صلّی‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و شرح گوشه‌هایی از زندگی آن بزرگوار انصافاً کم است و چهره نورانی آن درّةالتاج آفرینش و آن گوهر یگانه عالم وجود برای بسیاری از افراد، آن‌چنان که شایسته است، روشن نیست - نه تاریخ زندگی آن بزرگوار، نه اخلاق آن بزرگوار، نه رفتار فردی و سیاسی آن بزرگوار - بنده قصد داشتم که در ایام آخر صفر، به قدر گنجایش وقت و توفیق خودِ این حقیر، در یک خطبه نسبت به آن بزرگوار مطالبی عرض کنم؛ اما ترسیدم که تراکم مطالب باز موجب شود که این ابراز ارادتِ لازم و واجب فوت شود و به تأخیر افتد؛ لذا امروز قصد دارم که در این خطبه راجع به آن وجود مقدّس صحبت کنم.
نبی مکرم اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتّصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق‌العاده، طراز اول و بی‌نظیر است. شما درباره امیرالمؤمنین مطالب زیادی شنیده‌اید. همین قدر کافی است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله‌رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی‌نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی‌نظیر، در صدر سلسله‌ی انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظّف شده‌ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود: «ولکم فی رسول‌اللَّه اسوة حسنة». ما باید به پیامبر اقتدا و تأسی کنیم. نه فقط در چند رکعت نماز خواندن که در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله‌مان هم باید به او اقتدا کنیم. پس باید او را بشناسیم.
خدای متعال شخصیت روحی و اخلاقی آن بزرگوار را در ظرفی تربیت کرد و به وجود آورد که بتواند آن بار عظیم امانت را بر دوش حمل کند. یک نگاه اجمالی به زندگی پیامبر اکرم در دوران کودکی بیندازیم. پدر آن بزرگوار، بنابر روایتی قبل از ولادتش، و بنا بر روایتی دیگر چند ماه بعد از ولادتش از دنیا می‌رود و آن حضرت پدر را نمی‌بیند. به رسم خاندانهای شریف و اصیل آن روز عربستان که فرزندان خودشان را به زنان پاکدامن و دارای اصالت و نجابت می‌سپردند تا آنها را در صحرا و در میان قبایل عربی پرورش دهند، این کودک عزیزِ چراغ خانواده را به یک زن اصیل نجیب به نام حلیمه سعدیّه - که از قبیله بنی سعد بود - سپردند. او هم پیامبر را در میان قبیله خود برد و در حدود شش سال آن کودک عزیز و آن درّ گرانبها را نگه‌داشت؛ به او شیر داد و او را تربیت کرد. لذا پیامبر در صحرا پرورش پیدا کرد. گاهی این کودک را نزد مادرش - جناب آمنه - می‌آورد و ایشان او را می‌دید و سپس باز برمی‌گرداند. بعد از شش سال که این کودک از لحاظ جسمی و روحی پرورش بسیار ممتازی پیدا کرده بود - جسماً قوی، زیبا، چالاک، کارآمد؛ از لحاظ روحی هم متین، صبور، خوش اخلاق، خوش رفتار و با دید باز، که لازمه زندگی در همان شرایط است - به مادر و به خانواده برگردانده شد. مادر این کودک را برداشت و با خود به یثرب برد؛ برای این‌که قبر جناب عبداللَّه را - که در آن جا از دنیا رفت و در همان جا هم دفن شد - زیارت کنند. بعدها که پیامبر به مدینه تشریف بردند و از آن‌جا عبور کردند، فرمودند قبر پدر من در این خانه است و من یادم است که برای زیارت قبر پدرم، با مادرم به این جا آمدیم. در برگشتن، در محلی به نام ابواء، مادر هم از دنیا رفت و این کودک از پدر و مادر - هر دو - یتیم شد. به این ترتیب، ظرفیت روحی این کودک که در آینده باید دنیایی را در ظرفیت وجودی و اخلاقی خود تربیت کند و پیش ببرد، روزبه‌روز افزایش پیدا کرد. ام‌ایمن او را به مدینه آورد و به دست عبدالمطلب داد. عبدالمطلب مثل جان شیرین از این کودک پذیرایی و پرستاری می‌کرد. در شعری عبدالمطلب می‌گوید که من برای او مثل مادرم. این پیرمرد حدود صدساله - که رئیس قریش و بسیار شریف و عزیز بود - آن‌چنان این کودک را مورد مهر و محبت قرار داد که عقده کم محبتی در این کودک مطلقاً به وجود نیاید و نیامد. شگفت‌آور این است که این نوجوان، سختیهای دوری از پدر و مادر را تحمل می‌کند، برای این‌که ظرفیت و آمادگی او افزایش پیدا کند؛ اما یک سرسوزن حقارتی که احتمالاً ممکن است برای بعضی از کودکانِ این‌طوری پیش بیاید، برای او به‌وجود نمی‌آید. عبدالمطلب آن‌چنان او را عزیز و گرامی می‌داشت که مایه تعجب همه می‌شد. در کتابهای تاریخ و حدیث آمده است که در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش و مسندی پهن می‌کردند و او آن‌جا می‌نشست و پسران او و جوانان بنی‌هاشم با عزّت و احترام دور او جمع می‌شدند. وقتی عبدالمطلب نبود یا در داخل کعبه بود، این کودک می‌رفت روی این مسند می‌نشست. عبدالمطلب که می‌آمد، جوانان بنی‌هاشم به این کودک می‌گفتند بلند شو، جای پدر است. اما عبدالمطلب می‌گفت نه، جای او همان‌جاست و باید آن‌جا بنشیند. آن وقت خودش کنار می‌نشست و این کودک عزیز و شریف و گرامی را در آن محل نگاه می‌داشت. هشت ساله بود که عبدالمطلب هم از دنیا رفت. روایت دارد که دم مرگ، عبدالمطلب از ابی‌طالب - پسر بسیار شریف و بزرگوار خودش - بیعت گرفت و گفت که این کودک را به تو می‌سپارم؛ باید مثل من از او حمایت کنی. ابوطالب هم قبول کرد و او را به خانه خودش برد و مثل جان گرامی او را مورد پذیرایی قرار داد. ابوطالب و همسرش - شیرزن عرب؛ یعنی فاطمه بنت‌اسد؛ مادر امیرالمؤمنین - تقریباً چهل سال مثل پدر و مادر، این انسان والا را مورد حمایت و کمک خود قرار دادند. نبی‌اکرم در چنین شرایطی دوران کودکی و نوجوانی خود را گذارند.
خصال اخلاقی والا، شخصیت انسانیِ عزیز، صبر و تحمّل فراوان، آشنا با دردها و رنجهایی که ممکن است برای یک انسان در کودکی پیش بیاید، شخصیت در هم تنیده عظیم و عمیقی را در این کودک زمینه‌سازی کرد. در همان دوران کودکی، به اختیار و انتخاب خود، شبانی گوسفندان ابوطالب را به عهده گرفت و مشغول شبانی شد. اینها عوامل مکمّل شخصیت است. به انتخاب خود او، در همان دوران کودکی با جناب ابی‌طالب به سفر تجارت رفت. بتدریج این سفرهای تجارت تکرار شد، تا به دوره جوانی و دوره ازدواج با جناب خدیجه و به دوران چهل سالگی - که دوران پیامبری است - رسید.

بیانات در خطبه‌های نمازجمعه تهران‌ - ۱۳۷۹/۰۲/۲۳

۲۶ آذر ۹۵ ، ۲۱:۱۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد مقید