متن پیش رو یادداشت بنده در نشریه اجتماعی دانشجویی مستقل «داد» هست که خرداد امسال منتشر شد. فایل الکترونیکی نشریه رو می‌تونید از اینجا دانلود کنید.

 

آیا در جامعه ایدئولوژیک می‌توان اخلاقی زیست؟ این سوالی‌ست که تا پایان این مقاله قرار است درباره آن بحث کنیم. اما برای این کار نخست باید دید مرادمان از اخلاق و ایدئولوژی چیست؟ این دو واژه آن‌قدر در زمینه‌‌(context)های مختلف به معانی متفاوتی نسبت داده شده‌اند که عملا نمی‌توان به طور کلی و بدون روشن کردن معنای خاص مورد نظر، درباره هر یک و رابطه‌شان با هم صحبتی کرد. پس ابتدا تعدادی از این معانی متفاوت را بررسی کرده و سپس برای هر یک از این واژه‌ها معنایی را برمی‌گزینیم تا بتوانیم به صورت عینی و واقعی رابطه اخلاق و ایدئولوژی را بررسی کنیم.
از ایدئولوژی شروع می‌کنیم. ایدئولوژی وقتی که نخستین بار در سال ۱۷۹۶ میلادی توسط آنتوان دوستوت دوتراسی به کار رفت به معنای «ایده شناسی» و علم مطالعه ایده‌ها و عقیده‌شناسی بود. اما امروزه دیگر کسی آن را به این معنا به کار نمی‌برد.

ایدئولوژی در اندیشه‌ی مارکس به معنای آگاهی کاذب و فریب دوران به کار می‌رود که طبقات استثمارگر آن را برای توجیه بهره‌کشی‌های خود و تحمیق استثمارشوندگان به ایشان تحمیل می‌کند. بر خلاف معنای نخستین که باری خنثی داشت، ایدئولوژی در اندیشه مارکس بار معنایی بسیار منفی دارد. به عقیده مارکس دین(به عناون مجموعه‌ای از توصیه‌های اخلاقی و آموزه‌های آن جهانی) افیون توده‌هاست. چرا که هر نوع اعتراضی را درون استثمارشوندگان با آموزه‌های اخلاقی و وعده پاداش اخروی سرکوب می‌کند و به عنوان عاملی ارتجاعی موجب تثبیت و قدرت گرفتن استثمار می‌شود. در این معنا دو نکته حائز اهمیت است: یکی این که ایدئولوژی توسط استثمارگران تولید و به استثمارشوندگان تحمیل می‌شود. بنابراین ایدئولوژی مختص طبقات زیر سلطه است. و دوم این که نوعی تلازم میان این ایدئولوژی با اخلاق وجود دارد. اخلاقی که مانع خشم و اعتراض طبقات ضعیف در مقابل استثمارگران می‌شود. همچنین خودداری یک بورژوا از بهره‌کشی بیش از حد نیز نوعی عمل اخلاقی تلقی می‌شود که مایه تحسین وی خواهد بود!
اما همین ایدئولوژی در سنت مارکسیستی-لنینیستی باز هم معنایی متفاوت به خود می‌گیرد. در این گفتمان ایدئولوژی برخلاف آنچه در اندیشه مارکس گذشت، معنای مثبت به خود می‌گیرد و زمینه‌های مبارزه انقلابی را فراهم می‌کند. اینجا در غیاب طبقات کارگری و آگاهی طبقاتی ایشان، ایدئولوژی به معنای آگاهی دهقانان و روشنفکران به کار می‌رود. ایدئولوژی در مفهوم «اندیشه به مثابه عمل» در سنت مارکسیستی-لنینیستی معنایی کاملا مثبت به خود می‌گیرد و مبنای فکری رویکردی را فراهم می‌کند که هدف پیروزی در جنگ طبقاتی را توجیه‌کننده وسیله‌های خشونت‌آمیز تلقی می‌کند. همان ایدئولوژی که در اندیشه مارکس به عنوان افیونی مانع اعتراض و دادخواهی بود، اینجا منشا خشونت و اعتراض می‌شود. به بیان دیگر اینجا تعارضی میان ایدئولوژی و اخلاق مشاهده می‌شود.
اما با ظهور انقلاب سوسیالیستی در روسیه و گسترش ایدئولوژی مبارزات ضدسرمایه‌داری، در مقابل، در جهان اندیشه لیبرالی، معنای دیگری از ایدئولوژی شکل گرفت که مشخصا با نیت سرزنش ایده‌های سوسیالیستی و مبارزات ضدسرمایه‌داری همراه بود. در معنایی که لیبرال‌ها در نقد ایدئولوژی انقلابی به کار می‌بردند، ایدئولوژی داشتن به معنای استبداد و تمامیت‌خواهی بود. در این زمینه(context) جدید لیبرالی، داشتن ایدئولوژی یعنی قربانی کردن انسان‌ها به خاطر یک ایده. و این بار باز هم ایدئولوژی معنایی منفی می‌یابد. آن چه که در نگاه نخست به نظر می‌رسد، این است که لیبرال‌ها به درستی از ایدئولوژی در معنای  مارکسیستی-لنینیستی ایراد گرفته‌اند و نقدی به جا در مورد آن دارند. ایدئولوژی داشتن در این معنا نیز چندان اخلاقی به نظر نمی‌رسد.
بعدها با فروپاشی شوروی، وفاداران اندیشه‌های لیبرالی از پایان تاریخ و ایدئولوژی سخن به میان آوردند. به این معنا که دیگر سیر تطور تاریخ در اینجا متوقف شده و استبدادها و تمامیت‌خواهی‌ها به پایان رسیده و همه آنچه که برای انسان لازم بود در مدینه فاضله لیبرالیسم(یعنی امریکا) فراهم شده است.
بعدها در یک فضای فکری جدیدتر، اندیشمندان پست مدرنیست، اندیشه‌های لیبرالی و حتی فکر پایان ایدئولوژی را به عنوان یک نوع ایدئولوژی تلقی کردند. به بیان ایشان انسان نمی‌تواند بدون مجموعه‌ای از جهت‌گیری‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و … زندگی خود را ادامه دهد. پست مدرنیست‌ها این بار ایدئولوژی را به معنای این جهت‌گیری‌های اجتماعی، سیاسی و … به کار بردند. بنابراین هر انسانی  دارای پاره‌ای از جهت‌گیری‌ها و ارزش‌های ایدئولوژیک است. اینجا تا حدود زیادی رابطه‌ی ایدئولوژی و اخلاق از هم می‌گسلد. به این معنا که دیگر ایدئولوژی داشتن تلازمی با اخلاق ندارد؛ همانطور که تلازمی با بی‌اخلاقی ندارد!
اما برخی از متفکران اسلامی همچون شهید مطهری، آیت الله خامنه‌ای به خصوص در گفتارهای طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن در سال ۱۳۵۳، دکتر شریعتی و دیگرانی از این سنت فکری، ایدئولوژی را مساوی مکتب دانسته‌اند. ایشان ایدئولوژی را یک تئوری کلی، طرح جامع و هماهنگ و منسجم برای انسان می‌دانند که هدفش تامین سعادت فردی و اجتماعی‌ست. یک ایدئولوژی مجموعه‌ای از خطوط اصلی، روش‌ها، باید‌ها و نباید‌ها، خوب‌ها و بدها، هدف‌ها و وسیله‌ها و … را مشخص می‌کند که تناقضی با هم ندارند و مسیر رسیدن به هدفی مشخص را روشن و هموار می‌کنند. ایدئولوژی بر مبنای جهان‌بینی شکل می‌گیرد. جهان‌بینی همان رویکرد و برداشت و تعریف ما از جهان است (دیدگاه توصیفی) و ایدئولوژی دستورالعمل‌هایی برای انسان است آن‌ چنان‌که باید باشد. (دیدگاه هنجاری یا دستوری)
شهید مطهری و دیگر اندیشمندان این سنت فکری، ایدئولوژی و مکتب اسلامی را نه به عنوان مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های دگم و بسته‌ی از پیش آماده، بلکه به عنوان نتایج یک فراگرد دائمی تفکر و خودآگاهی در فضای جهان‌بینی اسلامی می‌دانند. شهید مطهری با تمایز قائل شدن میان فکر و عقیده (فکر منعقد و متوقف شده) تفکر را بر عقیده مقدم دانسته و شایسته احترام می‌داند. دکتر شریعتی نیز به عنوان اندیشمندی که در همین سنت فکری جای می‌گیرد، ایدئولوژی را در معنای یک نوع خودآگاهی انسانی و اجتماعی به کار می‌برد. وقتی شریعتی از اسلام به منزله‌ی ایدئولوژی سخن می‌گوید، یعنی اسلامی که یک فرهنگ موروثی نیست. اسلامی که یک ابژه‌ی مطالعاتی نیست. اسلام در این معنا یک جهان‌بینی است که نوعی خودآگاهی انسانی و اجتماعی در فرد ایجاد می‌کند.
با این رویکرد طبیعتا می‌توان ایدئولوژی‌های دیگری نیز تصور کرد که از جهان‌بینی‌های دیگری برخاسته‌اند و خودآگاهی مبتنی بر جهان‌بینی دیگری در فرد ایجاد می‌کنند. وقتی چنین معنایی از ایدئولوژی را مد نظر قرار دهیم، خود اخلاق نیز به تعبیری ذیل همین ایدئولوژی تعریف می‌شود. وقتی قرار است خوب و بد را همین خودآگاهی انسانی و اجتماعی تعریف کند یعنی عملا همین ایدئولوژی است که اخلاق را تعریف می‌کند. البته نه تعریفی خشک و انعطاف ناپذیر و منعقد شده. بلکه یک تعریف پویای مبتنی بر اندیشه و حکمت.
مطهری جزو معدود اندیشمندان حوزوی بود که بدون هیچ تعارفی به حسن و قبح عقلی امور باور داشت و صراحتا عدل را مقیاس دین می‌دانست و نه برعکس.
برای روشن شدن این تفاوت‌ها باید گفت، تفکر فاشیسم غربی و داعشی‌گری و طالبان شبه اسلامی، در تعریف لیبرالی و پست مدرن و حتی در تعریف مارکسیستی-لنینیستی از ایدئولوژی می‌گنجند ولی در تعریفی که مطهری و شریعتی از ایدئولوژی دارند، جایی برای چنین تفکرهای منعقدشده‌ی جامد و ایستا وجود ندارد.
با بررسی معانی مختلف ایدئولوژی حال باید تعریف مورد نظر خود را برای ادامه کار طوری انتخاب کنیم که با واقعیت‌های جهان عینی بیشترین انطباق را داشته و تحلیلی سودمند به دست دهد. از بین معانی ذکر شده(و حتی معناهایی که در اینجا بررسی نکردیم) می‌توان دو دسته کلی استخراج کرد: نخست ایدئولوژی به معنای مجموعه‌ای از ارزش‌ها، جهت‌گیری‌ها و دستورالعمل‌های آماده و نسبتا دگم که قبلا منعقد شده و نیازی به فراگرد پویای تفکر منطقی و اخلاقی ندارد. این ایدئولوژی می‌تواند فریب دوران برای سرکوب انگیزه‌های درونی اعتراض در طبقات مورد استثمار باشد که توسط استثمارگران تولید و تحمیل می‌شود (و استثمارشدگان نسبت به آن خودآگاهی ندارند) و یا یک ایده‌ی تمامیت‌خواهانه و استبدادی باشد که به قیمت قربانی کردن انسان‌ها به خاطر آن ایده تمام می‌شود.
دوم ایدئولوژی به معنای فراگرد تفکر پویا و خودآگاهانه در چهارچوب یک بینش کلی نسبت به جهان و انسان که می‌توانیم نام آن را جهان‌بینی بگذاریم. حال خود این جهان‌بینی می‌تواند رویکردهای مختلفی نسبت به انسان و جهان را در بر بگیرد.
به نظر نگارنده، تعبیر دوم از ایدئولوژی هر چند مطلوبتر به نظر می‌رسد ولی بیشتر تصویری آرمانی به دست می‌دهد در واقع به این معنا که ایدئولوژی درست باید اینچنین باشد (نه آنچنان که هست). ولی در واقعیت امر آن چه که به عنوان ایدئولوژی توسط گروه‌های مختلف مطرح می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد، مجموعه‌ی سامان‌مندی از باورها و اندیشه‌های ایستای سیاسی و اجتماعی از آن جمله نظام‌های فکری، فلسفی و مذهبی‌ست که فرد، گروه یا جامعه‌ای نسبت به آن پایبند بوده و این باورها در تعیین خط‌مشی، عمل یا موضع‌گیری ایشان در مسائل سیاسی و اجتماعی مؤثر است.
در واقع در اکثر مواقع، ایدئولوژی خاصیتی چیزواره پیدا کرده و موقعیتی فراتر از کنشگران به خود می‌گیرد. بنابراین معمولا خودآگاهی چندانی نسبت به آن وجود ندارد و فراگرد پویای تفکر نیز در آن مشاهده نمی‌شود. این تصویر مطلوب ما نیست ولی آن چیزی‌ست که در واقعیت هست و ما نیز ایدئولوژی را به این معنا به کار می‌بریم.
حال به صورت بسیار خلاصه، مراد خود از اخلاق را نیز بیان کرده و در یک نتیجه‌گیری منطقی و کوتاه ارتباط ایدئولوژی و اخلاق را تحلیل می‌کنیم.
سه معنای عمده‌ای که برای اخلاق به کار برده می‌شود یکی معنایی‌ست که دین‌داران اخباری به کار می‌برند. دین‌داران اخباری اخلاق را معادل همان آموزه‌های دینی می‌انگارند به این معنا که هر چه صراحتا در متون دینی وجود داشته باشد اخلاقی‌ست و هر چه که آنجا نباشد یا اخلاقی نیست و یا ضداخلاقی‌ست.
معنای دیگر اخلاق، تعاریف علمی هستند که سعی دارند اخلاق را مانند هر چیز دیگری اندازه‌پذیر و کمی کنند و آن را در قالب برخی عرف‌ها و احساسات درونی مانند عدم ترجیح خود بر دیگران و مسئولیت پذیری اجتماعی و از این قبیل موارد معنی کنند.
معنای سومی که از گذشته‌های دور طرفداران خود را داشته است، استدلالی‌ست تحت عنوان حسن و قبح عقلی یا ذاتی امور. به این معنا که عقل بشری می‌تواند بدون نیاز به تعاریف علمی و تکیه بر عرف و حتی بدون وابستگی به آموزه‌های دینی، مستقلا حسن و قبح اخلاقی امور را تا حد زیادی تشخیص داده و اخلاق را تعریف کند. به این معنا که ستمگری، احتکار، دروغ، خیانت و ... را نه به خاطر آموزه‌های دینی یا عرف و تعاریف علمی بلکه با دلایل عقلی، به عنوان اموری غیر اخلاقی که ذاتا قبیح‌اند می‌شناسیم. و همینطور این عقل است که حسن ذاتی امور دیگری چون صداقت، عدالت، امانت‌داری، پاکدامنی و … را تشخیص داده و به عنوان امور اخلاقی تعریف می‌کند و بر همین اساس در موقعیت‌های مختلف، ارزش اخلاقی رفتارهای مختلف را می‌سنجد. برای مثال خشمی که در شرایط عادی از جهت اخلاقی نکوهیده است، در مقابل تجاوز به حقوق و ستمگری حتی ممکن است در شرایطی پسندیده نیز باشد.
از میان معانی مختلف اخلاق نیز ما همین تعبیر اخیر را می‌پذیریم و مبنای بررسی خود قرار می‌دهیم. از آنجا که اخلاق را مجموعه‌ای از مفاهیم و بایدها و نبایدهای عقلی در زمینه‌ی رفتار و حالات اختیاری انسان دانستیم، وقتی منبعی غیر از عقل در این باره اعمال نظر می‌کند، رابطه‌ی این دو منبع، اهمیت می‌یابد.
وقتی اخلاق را نه به عنوان بخشی از باورها و اندیشه‌های ایستا، بلکه حاصل فراگرد پویا و آزادانه‌ی تفکر مطرح می‌کنیم، در واقع از عاملی مستقل و جداگانه سخن می‌گوییم که اصول، قواعد و دیدگاه‌های خاص خود را درباره‌ی رفتارهای اختیاری انسان بیان می‌کند و در موقعیت‌های مختلف می‌تواند رقیب، همکار یا حتی مخالف همان باورها و اندیشه‌های ایستا باشد.
اگر بی‌توجه به واقعیت‌های بیرونی می‌توانستیم ایدئولوژی را با همان تعبیر مطهری-شریعتی به کار ببریم، بدیهی‌ست که با این معنای اخلاق نه تنها امکان هم‌نشینی دارد، که این دو لازم و ملزوم یکدیگر می‌شوند.
اما با معنایی از ایدئولوژی که با توجه به واقعیت‌های جهان عینی برگزیدیم این هم‌نشینی الزامی نمی‌شود بلکه تنها ممکن است در برخی موارد، تصادفا یک آموزه‌ی ایدئولوژیک با اخلاق همخوانی داشته باشد. بیشتر ایدئولوژی‌های ایستا غیراخلاقی‌ و ضداخلاقی‌اند و در روش‌های خود هیچ التزامی به اخلاق ندارند. چه ایدئولوژی فاشیسم نازی را در نظر بگیرید چه ایدئولوژی استثماری سرمایه‌داری و حتی ایدئولوژی انقلابی مارکسیستی-لنینیستی هیچ‌کدام التزامی به اخلاق به این معنایی که گفتیم ندارند. نمود این بی‌اخلاقی می‌تواند در قالب تصفیه انقلابی، نژادپرستی و جنگ‌طلبی و یا استثمار وحشیانه و برده‌داری نوین سرمایه‌داری باشد.
حتی ایدئولوژی‌های دینی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. چه بسا چنین ایدئولوژی‌هایی به خاطر ادعای نمایندگی خدا بر روی زمین، خطرناک‌تر از نمونه‌های قبلی نیز باشند. ایدئولوژی سلفی، سر انسان‌های بی‌گناه را می‌برد و جهان اسلام را به اوج بحران و ناامنی می‌رساند. ایدئولوژی طالبانی زمینه‌های تمامیت‌خواهی، استبداد و انقیاد بیش از پیش زنان را فراهم می‌کند. و ایدئولوژی فقهی اخباری با اسپری فلفل از دختران و زنانی که قصد تشویق تیم ملی کشورشان را دارند استقبال می‌کند و مخالفت قابل توجهی در مقابل قتل‌های به اصطلاح ناموسی از خود نشان نمی‌دهد.
هر فکر جامد و منعقد شده‌ای در مواجهه با تعارض اخلاق با باورهای خود، باورهای جامد خود را ترجیح می‌دهد و این همان دلیلی‌ست که نمی‌گذارد ایدئولوژی به اخلاق پایبند باشد. مارکسیست-لنینیستی که هدف را توجیه کننده ابزار می‌داند، هنگام تصفیه انقلابی از خود نمی‌پرسد که مقتول چه گناهی کرده که شایسته قتل است. یک طرفدار سرمایه‌داری معتقد است اصولا مشکلی ندارد که عده‌ای بی‌گناه زیر چرخ‌های این نظام برده‌داریِ رو به توسعه له شوند. و برای ماموری که جهت حفظ شأن زنان، به صورتشان فلفل می‌پاشد مهم نیست که چطور می‌توان با فلفل از شأن زنان محافظت کرد!
ایدئولوژی هرچند در تعبیر آرمانی مطهری-شریعتی همان صورت دیگر اخلاق است ولی به این معنای واقعی که بررسی کردیم می‌تواند بسیار خطرناک و غیراخلاقی باشد!