فهم امام موسی صدر بدون فهم معنایی که او از دین میفهمید ممکن نیست. بسیاری سعی کردهاند ویژگیهای او را در اخلاق، اصالت خانوادگی و خانوادهی عالمپرور، ذهن گشوده نسبت به ایدههای جدید یا تجربههای متنوع جستجو کنند. همهی اینها هست اما هیچ یک از این موارد نه به تنهایی و نه حتی با همدیگر امام موسی صدر را توضیح نمیدهند. آن چه که امام موسی صدر را توضیح میدهد، فهم او از دین است. او همان کسی بود که در اوج غفلت و محرومیت انسان، از دورترین نقطهی شهر دوان دوان آمد و گفت: «اى مردم، از این فرستادگان پیروى کنید.»[1]
موسی صدر پیامبروار ابتدا رستاخیزی درونی تجربه کرد و سپس رستاخیزی در میان مردمان به پا کرد. «امام موسی صدر تکرارِ تکرار ناشدنی رسولان در عصر ما بود.»[2] امام موسی صدر پیامی برای تمام مردمان داشت. او در زمانهی وارونه شدن معارف دین و به ابتذال کشیده شدن ایمان و توحید، در میان قوم خود ظاهر شد و خدا را به ایشان یادآوری کرد. خدایی که جدای از انسان نبود. خدایی که به تعبیر امام، انتزاعی نبود. خدایی که در کنار تک تک انسانهای محروم حاضر بود. خدایی که نه با ترک نماز، بلکه با تشویق نکردن به اطعام مستمندان انکار میشود.[3] خدایی که در عیادت بیماران زیارت میشود. همهی این تعبیرها در میان گفتههای خود امام موسی صدر هست. امامی که باور داشت اسلام انسان، انسانیت اوست. امامی که دعوت به سوی خدا و خدمتِ انسان را نمودهای حقیقتی یگانه میدانست و رسالت تمام ادیان را همین حقیقت یگانه میدانست. همین فهم متفاوت و البته اصیل او از دین بود که رسالتی پیامبرگونه بر دوش او میگذاشت.
دین مسئولیت؛ دین مخدر
اساسا انسانها به دو دلیل سراغ دین میروند. مطالعهی تاریخ انسان نشان میدهد که هیچ زمانی نبوده که انسانها دینی نداشته باشند. دورکیم میگوید دین همان جامعه است و همانطور که هیچگاه انسانی خارج از جامعه وجود نداشته، انسانی بدون دین هم وجود نداشته. اما کمتر به تفاوت دو نوع دینداری پرداخته میشود. تفاوتی که پیامبران را از دیگران جدا میکند. آن چه که موسی را از دیگر سبطیان، عیسی را از بنیاسرائیل و محمد مصطفی را از اعراب حجاز متفاوت میکرد پیش از وحی، نوع دینداری مسئولیتپذیرانهی ایشان بود. آنچه که امام موسی صدر را از دیگر مردم زمانهاش جدا میکرد نیز همین مسئولیتپذیری پیامبرگونهی او بود. اما پذیرش مسئولیتٍ چه چیزی؟ مسئولیت به چه معنا؟
نخستین مسئولیتی که تمام پیامبران بر عهده میگیرند و دیگر مردمان را به پذیرش آن دعوت میکنند، مسئولیت آزادی و اختیار و مسئولیت اندیشیدن است. در روزگاری که دیگران میگویند: «از آنچه که پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروى مىکنیم.»[4] و چون کار زشتى کنند، مىگویند: «پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است.»[5]، پیامبر که بر مبنای حجت عقل که خدا به همه ارزانی داشته، زشتی و زیبایی را پیش از دریافت وحی نیز تشخیص میدهد، میگوید:«قطعاً خدا به کار زشت فرمان نمىدهد، آیا چیزى را که نمىدانید به خدا نسبت مىدهید؟»[6] پیامبران و پیروان راستین پیامبران، به جای پیروی از پدران و گذشتگان، میاندیشند و بر اساس آن چه میاندیشند و تشخیص میدهند، مسئولیت اعمال خود را بر عهده میگیرند. در حالی که دیگران چشم بسته از گذشتگان پیروی میکنند و به جای اندیشیدن به نیک و بد امور، از زیر بار مسئولیت اعمال خود میگریزند و آن را برعهدهی خدا و گذشتگان میاندازند. پذیرش مسئولیت اندیشه و اختیار و آزادی، نخستین وجه تفاوت پیامبران با دیگران است. امام موسی صدر چنین تفاوتی با دیگر مردم زمانهی خود داشت.
تفاوت دیگر دینداری مسئولیتپذیرانه که خود نتیجهی پذیرش مسئولیت آزادی و اختیار است، برعهده گرفتن مسئولیت وضعیت نامطلوب کنونی و اندیشیدن به وضعی بهتر است. دین مخدر وضعیت نامطلوب را سرنوشت خداوندی میداند و انسان را از زیر بار پاسخگویی رها میکند. دین مسئولیت میگوید: «ای انسان! تو بسیار بیش از آنچه که اکنون هستی ارزش داری. چرا چنین وضعی را پذیرفتهای و تن به اسارت و ذلت دادهای؟» انسان مسئولیتپذیر خود را در مقابل چنین سوالی مییابد و به فکر چارهای میافتد. اما انسان مسئولیتگریز میگوید: «این وضع خواست خدا(یان) بوده و سرنوشت عدهای این است که استثمار کنند و سرنوشت عدهای دیگر استثمار شدن است. ما برای سرنوشت خویش اعتراضی نداریم و امیدواریم پاداش صبر و تسلیم خود را بگیریم!». پیامبران و پیروان راستین ایشان آزاداند و مسئولیت آزادی خویش را بر عهده میگیرند. اما دینداران مسئولیتگریز، از هراس مسئولیت سنگین آزادی، اختیار و آزادی خود را انکار میکنند و مخدری چون دین مییابند تا با آن حسرتهایشان را التیام دهند.
بنابراین انسانها به دو دلیل سراغ دین میروند. یا مسئولیت آزادی خود را برعهده میگیرند و به نقصهای خود پی میبرند و میخواهند از خدایی که حقیقت برتر است برای فهم اسرار جهان هستی و برعهده گرفتن مسئولیت و اختیار خود، کمک بگیرند و یا از هراس مسئولیت، آزادی را رها کردهاند و دنبال مخدر و مسکّنی هستند تا زخمهایشان را تسکین دهد. پیامبران همواره منادیان دین مسئولیتاند و طاغوتها روز و شب در گلدستههای دین مخدر آواز خواب میخوانند. سید موسی صدر، امام دین مسئولیت بود و به پیروی از پیامبران، از گلدستههای مسجد دین مسئولیت بالا رفت و پس از سالها سکوت و سکون در جامعه، با آوازی بلند و خوش، اذان بیداری سر داد.
امام تغییر
پذیرفتن مسئولیت آزادی، پیامدهایی سخت و سنگین دارد. اندیشیدن به جای پیروی، کاریست بس بزرگ و سنگین. انسانی که میاندیشد، خیلی زود درمییابد که بسیار چیزها هستند که نباید باشند و بسیار چیزها نیستند که باید باشند. اسارت انسان را در زنجیر طاغوت بیرونی و شهوات درونی میبیند. چنین فردی که مسئولیت آزادی خویش را بر عهده گرفته، نمیتواند همهی اینها را به سرنوشت بسپارد. او ناگزیر از تغییر است. او که میداند خدا به کار زشت فرمان نمیدهد و با این حال اطراف او را واقعیتهای زشت ظلم و نابرابری و فساد و بندگی انسان برای انسان فراگرفته، نمیتواند ساکت بنشیند. او ابتدا درون خود رستاخیزی را تجربه میکند و سپس برانگیخته میشود تا جامعه را «تغییر» دهد. «تغییر» همان کلیدواژهایست که امام موسی صدر بسیار بر آن تأکید میکرد. تمام پیامبران چنین بودند. او معیار درستی دین و دینداری را با میوهاش میسنجید و باور داشت که نمیشود امتی ادعای ایمان راستین داشته باشد و در بدترین وضعیت مادی و اخلاقی زندگی کند و هیچ تلاشی برای تغییر این اوضاع نکند. او باور داشت ایمان راستین منجر به حرکت و تغییر میشود و سکون در وضعیتی اسفناک نمیتواند ارتباطی با اسلام و انسانیت داشته باشد. حال آن که دینداران مسئولیتگریز مینشینند و به دنبال آنند که خدا و پیامبرش به مقابله با ناملایمات برخیزند و اوضاع را تغییر دهند.[7] و خدا در پاسخ به ایشان میگوید: «خدا حال قومى را تغییر نمىدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.»[8]
امام موسی صدر در مراسم بزرگداشت دکتر شریعتی میگوید: «حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که میفرمایند: «پیامبران بیش از همهی مردم گرفتارند و از وضع موجود رنج میبرند. پس از آنان، نوبت به اوصیای آنان میرسد و سرانجام، هرکس که از دیگری برتر و بهتر باشد، زحمت و رنج بیشتری خواهد داشت.» این حدیث شریف، کسانی را نشان میدهد که تصمیم میگیرند جامعهی خود را تغییر دهند؛ زیرا اوضاع حاکم بر جامعهشان آنها را راضی نمیکند و لذا درصدد برمیآیند آن را متحول کنند.»[9] او با این جملات نه تنها دکتر شریعتی و مسئولیتپذیری او را میستاید بلکه فهم خود را از رسالت دین نیز بیان میکند و به این نحو خود را نیز معرفی میکند. اخلاق بزرگوارانهی او به او اجازه نمیدهد که خود را در میان همان انسانهای برتری معرفی کند که به دنبال پیامبران، درصدد تغییر و اصلاح جامعه برمیآیند. اما او خود از راستینترین پیروان پیامبران بود که برای تغییر در جامعه، سختیهای بسیار را به جان خرید و به دست حسودان و ستمگران ربوده شد و تاکنون خبری از او به دستمان نرسیده…
آری او که مسئولیت آزادی و اختیار را بر عهده میگیرد، مسئولیت تغییر را نیز بر عهده میگیرد. و مسئولیت تغییر قرین با رنجیست همیشگی که بهای آزادیست. برای همین است که آن کس که نمیتواند بهای آزادی و اندیشیدن را بپردازد، مسئولیت سنگین آن را برعهده نمیگیرد و به اسارت و بندگی تن میدهد. امام موسی صدر امام تغییر بود و بهای آزادی و اندیشه را پرداخت. او از نوادگان امامی بود که از پرداختن بهای آزادی و مسئولیت تغییر، با جان خود و عزیزانش نیز خوشنود بود و در استقبال از نیزههای کینهی دشمنان میگفت: «قلادهی مرگ بر گردن آدمیزاد، همانند گردنبندى است بر گردن دختران جوان.»[10]
برای سید موسی صدر، تغییر اصالت دارد. او بارها و بارها در سخنان خود، انسانها را بر اساس پذیرفتن مسئولیت تغییر به چهار دسته تقسیم کرده است: ۱- آنان که تسلیم وضع موجوداند و چه بسا از آن بهره هم میبرند. اما نمیدانند که حتی این بهرهمندی ظاهری چند روزه هم کمکی به روح در بند آنها نخواهد کرد. ۲- آنان که تسلیم وضع نامطلوب جامعهی خود نمیشوند اما مسئولیت تغییر را هم نمیپذیرند و گریختن را انتخاب میکنند. اینها بهتر از دستهی اولاند اما معیار امام موسی صدر، پذیرفتن مسئولیت تغییر است؛ پس اینها هم ضعیفاند. ۳- آنان که تسلیم وضع موجود نمیشوند و نمیگریزند و مسئولیت تغییر را هم بر عهده میگیرند؛ اما اعتماد به نفس کافی ندارند و برای تغییر، سلاح عاریتی به کار میبرند. به دامان ایسمهای گوناگون پناه میبرند تا به کمک آنها وضعیت نامطلوب جامعهی خود را تغییر دهند. برای امام موسی صدر، همین که این گروه به دنبال حقیقت است و مسئولیت تغییر را نیز پذیرفته است کافیست تا به ایشان احترام بگذارد و تلاششان را ارزشمند بداند. و در وصف ایشان همچون امیرالمومنین میگوید، گروهی که به دنبال حقیقت است و به آن نرسیده همانند کسی نیست که به دنبال باطل بوده و به آن رسیده است. ۴- دستهی آخری که سید ما بیش از همه محترمشان میدارد، افرادی هستند که تسلیم نمیشوند و نمیگریزند و مسئولیت تغییر را میپذیرند. اعتماد به نفس کافی هم دارند تا خود با تکیه بر باورهای ایمانی و توحیدی خود راه و مسیر اصلاح و تغییر را پیدا کنند و چشمبسته به دامان ایسمهای مختلف پناه نمیبرند.
امام انسان
امام موسی صدر، امام انسان است. انسان نه به معنای انتزاعی و ذهنی آن. «انسانی که تحقق خارجی دارد، بحث فلسفی و مسالهی ذهنی و حقیقت متافیزیکی مربوط به فلسفهی اولی نیست، من و توئیم، همهی آدمهای عینی و واقعی که روی زمین را سیاه و کوچهها و خانهها را پرکردهاند.»[11] انسانی متحقق با گوشت و پوست و استخوان، فارغ از رنگ و نژاد و طبقه و سواد … . برای همین است که فقط همکیشان خود را نمیبیند. این تفاوت دین مسئولیت و دین مخدر است که یکی انسانها را به هم پیوند میدهد و دیگری انسانها را از هم جدا میکند و منجر به فرقهگرایی میشود. دین مسئولیت، اندیشیدن و آزادی را به پیروان خود هدیه میکند و ایشان را راهنمایی میکند تا خود حقیقت را بیابند. اما دین مخدر، حقیقتی غیرقابل پرسش را به پیروانش عرضه میکند و ادعای تملک انحصاری حقیقت دارد. پیروان دین مخدر، با خیال دست یافتن به حقیقت احساس خرسندی میکنند و باور دارند تنها مومنان به آیین ایشان به حقیقت دسترسی دارند و تنها با ایشان باید تعامل داشته باشد.
میتوان با در نظر گرفتن نوع فهم سید موسی صدر از دین، به راحتی فهمید که آیا دعوت او به وحدت ادیان، دعوتی تاکتیکی بود یا استراتژیک! او وقتی در کلیسای کبوشیین خطبهی عید پاک میخوانَد، برای مسیحی یا مسلمان سخن نمیگوید؛ او برای انسان خطبه میخوانَد. انسانی که خدا هم خدای اوست. دین هم برای اوست. و بدون او، دلیلی برای وجود دین نیست.
از طرف دیگر همچون پیامبران، اغلب یاران سید موسی صدر از میان محرومان و مستضعفان است. به زبان شریعتی اگر بگوییم، او همچون زرتشت یا کنفسیوس از میان اشراف و شاهزادگان و دستگاه حکومت برنخواسته است. او از میان تودهی مردم برخواسته و تغییری که میخواهد بدهد برای تودهی مردم در بند است و اغلب یاران او را نیز همین توده تشکیل میدهند. او روشنفکری برجعاجنشین نیست که چون فلاسفهی یونان مردم را به دستههایی با جوهر نابرابر تقسیم کند و فیلسوف و متفکر را دارای جوهری زرین بداند که بر آسمان نشسته و به حقایقی دسترسی دارد که مردم فرودست مسین فلز، از دسترسی به آن عاجزاند. او در میان مردم بود و به زبان مردم با ایشان سخن میگفت و با ایشان زندگی میکرد. سیاست هدف و شغل او نبود. ابزار او بود برای تغییر. وقتی به عنوان رییس مجلس اعلای شیعیان هم انتخاب شد، همچنان ارتباطی نزدیک با مردم داشت و مشکلات شخصی مردم را میشنید و در صدد حل آن بر میآمد.
برای سید ما، جامعه اصالت داشت نه سیاست. چرا که با انسان کار داشت نه با قدرت و پیروزی. او در مورد یاران خود میگوید: «برای من بسی مایهی خوشبختی است وقتی در گزارشها میخوانم یا از زبان مردم میشنوم که جوانان ما حتی آنان که در نبردها شرکت داشتهاند، رفتاری شرافتمندانه دارند: به بیگناهان تعرض نمیکنند؛ از خانههای مردم چیزی را به سرقت نمیبرند؛ از نیرنگ و فریب استفاده نمیکنند و از رفتار و منش صحیح و مبتنی بر فضیلت که از آنان انتظار میرود تخطی نمیکنند. این بزرگترین پیروزی ماست. اصلا پیروزی ما همین است و نه چیز دیگر. مال و ثروت را خیلیها دارند؛ آمریکا از ما ثروتمندتر است. حتی گمنامترین حکومتها از ما ثروتمندترند. خیلی از مردم اسلحه دارند. مزیت ما در اسلحه نیست. آنچه مزیت دارد، انسان و اعضای جنبش ماست... همهی تلاشها برای انسانسازی است.»[12] چنین منشی، ما را به یاد پدران او میاندازد. همچون امیر مومنان که در جنگ با شامیان حتی پس از بستن آب توسط دشمن هم اجازه نمیدهد یارانش آب را به روی دشمن ببندند. و همچون امام حسین که در پاسخ به عبیدا... بن حر جعفی که حاضر نبود خود در کربلا حاضر شود و پیشنهاد کرد که اسبش را برای استفاده در جنگ بپذیرند، گفت من تو را میخواستم و نه اسبت را. برای پیامبران و اوصیا و اولیایی که در پی تغییراند، انسان مهم است نه سلاح و قدرت و پیروزی ظاهری.
امام موسی صدر به دنبال برکندن محرومیت از جامعهی خود بود. اما محرومیت را تنها در فقر و بیبهرهماندن از امکانات رفاهی و مادی نمیدید. او یکی از مهمترین حقوق انسان را مشارکت در ساختن جامعه میدانست. برای همین هم دختران و زنان را به تحصیل و کار و خودکفایی تشویق میکرد. برای تغییر اوضاع، او میخواست در وهلهی اول شیعیان لبنان را که به دلایل تاریخی، محرومترین بخش جمعیت لبنان را تشکیل میدادند و همچنین دیگر محرومان را تقویت کند تا در ساختن لبنان سهیم شوند. و در وهلهی دوم، میخواست با کمک تمام مردم لبنان، لبنانی قوی بسازد که در ساختن بنای تمدن سهیم شود. سید موسی صدر به دنبال برابری و احقاق حق مشارکت اجتماعی انسان بود. چرا که باور داشت جامعه و انسانی که در ساختن بنای تمدن نقشی نداشته باشد و تنها از ساختههای دیگران استفاده کند، انسان و جامعهای وابسته و طفیلیست. و این بزرگترین محرومیتی بود که امام ما در پی ریشهکنی آن در میان مردمانش بود.
امام تنهایی
امام موسی صدر امام تنهایی هم هست. «تنهایی از عناصر و لوازم رسالت است. هر نبی مرسلی مامور به پر کردن یک جای خالی در این جهان است، بدیل ندارد، پیام ویژه و انحصاری او حکمت وجودیش را نمایان میکند. هیچ گاه دو ماموریت مشابه در مکانی یگانه، زمانی واحد و امکانی مساوی به دو رسول داده نشده است. مفهوم این انحصار آن است که تا ابتلای زمانه و استیصال مردمی بالغ نشود، رسولی یگانه ظهور نمیکند. زمانهای که آبستن دردهای طولانی است و از ناتوانی خسته شده است، در نقطهای که همبستر ناامیدی است به نعمت درمانگری فرازین یعنی نبی دست مییابد. با این همه هر نبی از آنجا که برای درمان دردهای کهنهی مردمان، ناگزیر نظم مستقر و عادت مستمر را میشکند، با همهی ضرورت در عصر و مصر خویش تنهاست و حسادت حاسدان را بجان میخرد. احوال امام صدر نشان میدهد که در زمانهی او جز او کسی برازندهی عنوان «ناجی» قوم خویش نبود. با این همه او تنها زیست ... او همچون هر رسول و پیامبری یکه بود: یعنی هم نظیر نداشت و هم تنها بود.»[13] تنهایی و خلوت برای چنین مصلحانی فرصتی برای اندیشیدن هم است. همچون رسولی که به غاری میرود تا در خلوت خود با خدایش سخن بگوید و بیاندیشد. و سپس میان قوم خویش برگردد تا بیدارشان کند.
اما اوج تنهایی سید و امام ما پس از ربودن او بود. که چهل و اندی سال به طول کشیده و او در این مدت تنهاست. اما دلهایی که به دست او بیدار شدهاند، با او و با هم چنان خواهند پیوست که نگذارند میراث فکری، اخلاقی و عملی این «تکرار تکرار ناشدنی رسولان در عصر ما» از میان برود.
آنچه در این یادداشت مختصر از امام موسی صدر و رسالت و مسئولیت پیامبرگونهی او گفتیم، تنها اشاراتی بود به انسانی مسئولیتپذیر که در عصر ما ظهور کرد و برای بیداری و مسئولیتپذیری انسان و درمان زخمها و دگرگونی وضع نابسمان او جنگید و به دست حسودان و منادیان دینٍ گریز از مسئولیت ربوده شد، تا نگذارند با ندای بیداری بخش خود، مردمان بیشتری را علیه شب بشوراند. آنچه از اندیشههای این انسان بزرگ گفتیم، چیزی بود که از توان فهم محدود نگارنده و مجال اندک حاضر برمیآمد. برای آشنایی بیشتر و بیواسطه با این انسان بزرگ مطالعهی کتابهایی چون «ادیان در خدمت انسان»، «ارجنامهی انسان»، «برای انسان» و «سفر شهادت» میتواند بسیار مفید باشد.
[1] آیهی بیست سورهی یس
[2] از یادداشت دکتر رضا بهشتی معز در سیوهفتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر
[3] سورهی ماعون
[4] آیهی بیست و یک سورهی لقمان
[5] آیهی بیست و هشت سورهی اعراف
[6] همان
[7] آیهی بیست و چهار سورهی مائده
[8] آیهی یازده سورهی رعد
[9] طباطبایی، سید صادق(۱۳۸۷)، خاطرات سیاسی-اجتماعی، ج ۲، ص ۵۵، تهران، عروج
[10] از سخنان امام حسین(ع) در مدینه و در آستانهی حرکت به سوی کربلا
[11] شریعتی، علی(۱۳۵۹)، امت و امامت، ص ۲۹، تهران، قلم
[12] هیئت رئیسهی جنبش امل(۱۳۸۹)، سیره و سرگذشت امام موسی صدر، ترجمهی مهدی سرحدی، ج ۲، ص ۲۲۶تا۲۲۷، تهران، موسسهی فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر
[13] از یادداشت دکتر رضا بهشتی معز در سیوهفتمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر