بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند جان آفرین،حکیم سخن در زبان آفرین؛درود خدای متعال بر خاتم انبیا،حضرت رسول اکرم(ص)، و خاندان پاکشان؛همان هایی که پیامبر اعظم(ص)در وصفشان فرمودند:«دو چیز بزرگ در میانتان می گذارم؛یکی کتاب خدا و دیگری عترتم؛هرکس به این دو چنگ زند گمراه نمی گردد.»
خداوند منّان برای هدایت بشر پیامبرانی ارسال فرمودند که به وسیله ی معجزات الهی مورد حمایت قرار می گرفتند به صورتی که برای مومنین ثابت می شد که آنان واقعاً فرستاده ی خدا هستند.قبل از حضرت محمد(ص)معجزات الهی محدودیت زمانی و مکانی داشتند و فقط افرادی که در یک زمان و مکان خاص حظور داشتند قادر به مشاهده ی آن معجزات بودند؛برای مثال ما حضرت موسی(ع)را وقتی که به اذن خداوند عصایش را تبدیل به مار بزرگی کرد،ندیده ایم.
ولی چون حضرت محمد(ص)،خاتم انبیا و آخرین فرستاده ی خدا است عقل و منطق دلالت بر این می کند که معجزه ی حضرت محمد(ص)ابدی و جاودانی باشد تا همه ی نسل های بشر شاهد آن باشند.
معجزه ی حضرت محمد(ص)که حامی رسالت ایشان بوده است خودِ قرآن می باشد.شواهد تاریخی طی14قرن اخیر به طور روشن این حقیقت را بیان می کند که از زمان ظهور حضرت محمد(ص)هر نسل که آمده شاهد ویژگی اعجاز آوری از قرآن مجید بوده اند.
حضرت امیر المومنین ،علی(ع)،در یکی از خطبه های خود،از قرآن چنین یاد کرده اند:«قرآن مشعل فروزانی است که فروغ و تابش آن،به خاموشی نمی گراید و دریای عمیقی که فکر بشر به ژرفای آن نمی رسد.»
این حقیقت برای بشر امروز که با دید وسیع و معلومات سرشار به قرآن می نگرد،به طور واضح تجلی کرده و روز به روز عقیده ی او به بی نهایت بودن قرآن بیشتر می شود.مفسران عالیقدر که قرآن را مطالعه می کنند،هر روز حقایق تازه و شگفت آوری از آن استخراج می کنند.
پیامبر اکرم(ص)در این باره می گویند:«قرآن ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد...».این گفته به خوبی نشان می دهد که اعجاز قرآن در ظاهر آن نیست بلکه در باطن و درون آن است.
اما قرآن به چه موضوعاتی اشاره دارد؟آیه فقط به چند موضوع خاص اکتفا کرده است یا تمام جوانب زندگی را در بر می گیرد؟
برای پاسخگویی به این سوالات نیاز به تأملی دقیق در سوره های قرآن است.
قرآن114سوره،30جز و120حزب دارد و مقداری از آن مکی اند یعنی در مکه بر پیامبر اکرم(ص)نازل شدند و برخی مدنی اند و در مدینه نازل شده اند.
موضوع اکثر سوره های مکی مبدأ و معاد است چراکه اگر انسان بداند که دادگاهی وجود دارد که در آن هیچ چیزی حتی به اندازه ی ذره ای از قاضی آن پنهان نمی ماند(سبا/3)ودر این دادگاه هیچ رشوه ویا چیز دیگری موثر نیست،حتماً در کار های خود تامل بیشتری خواهد کرد.
بیشتر سوره های جز سی ام مکی اند و به این موضوع مهم تاکید دارند.سوره ی نبا هم که اولین سوره ی این جز است از این قاعده ی کلی مستثنا نیست.
این سوره،سوره ای مکی است و40آیه دارد.اگر کسی این سوره جلیله را بعد از ظهر بخواند از افتراها در امان می ماند.درباره ی فضایل سوره ی نبا احادیثی وجود دارد که چند نمونه را بیان می کنم:
رسول خدا(ص)در فضیلت این سوره می فرمایند:سوره نبأ را یاد بگیرید و اگر می دانستید چه برکات و آثاری در آن نهفته است کارهایتان را تعطیل می کردید و آن را می آموختید و به وسیله آن به خدا تقرب می جستید و خداوند به واسطه آن گناهان شما را می آمرزد جز شرک ورزیدن به او.
امام صادق(ع)فرمودند: هر کس قرائت سوره نبأ را یک سال ادامه دهد و هر روز آن را قرائت نماید از سال خارج نمی شود مگر این که خانه خدا را زیارت خواهد کرد.
امام صادق(ع)در جای دیگری فرمودند:هر کس که می خواهد شب بیدار بماند اگر سوره نبأ را قرائت کند چنین می شود و قرائت آن برای کسی که می خواهد در شب مسافرت نماید مفید خواهد بود و او را از شر دزد و راهزن در امان می دارد.
در مصباح کفعمی آمده است: هر کس سوره نبأ را بر پوست آهویی با گلاب و زعفران بنویسد بیماری های شکم را از بین می برد،به خاطر اینکه بو با خود همراه دارد خواب فرد را کم و بیداری اش را زیاد می کند و در امان و حفظ خداوند خواهد بود و اگر نوشته این سوره را به بازو ببندد موجب زیاد شدن نیرویش می شود.
این سوره با سوألی بیدادگر شروع می شود و با جمله ای پر از واهمه و عبرت پایان می پذیرد.نام سوره برگرفته از آیه ی دوم است که از قیامت،به«نبأ عظیم(خبر بزرگ)»یاد می کند.
این سوره به طور کلی به چند قسمت تقسیم می شود.ابتدا،آیات این سوره با دلالت به نظام حکیمانه حاکم بر طبیعت،بر پایی قیامت برای اجرای نظام پاداش و کیفر را لازمه حکمت الهی شمرده و هستی انسان را بدون آن بی فایده و بیهوده می داند.
در ادامه ی این سوره به عذاب سخت کفار و نعمات بهشتیان اشاره می کند و با هشداری شدید به کافران پایان مییابد.
گروه آیات: عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ (١)عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ (٢)الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (٣)
درباره ی چه از یکدیگرمی پرسند؟(1)از خبر بزرگ و پراهمیت((2)همان خبری که در آن اختلاف دارند!(3)
عمّ:عن+ما=از چه چیزی النبأ:خبر مهم یتساءلون:از یکدیگر سوال می کنند
الذی:کسی که،چیزی که عظیم:بزرگ هم:آنها
فیه:فی+ه=درآن مختلفون:گوناگون
در هر دو تفسیر نور و نمونه این سه آیه و دو آیهی بعد در یک گروه بودند ولی من به علت این که از دو تفسیر استفاده می کنم و میخواهم توضیح بیشتری دهم این سه آیه را جدا از دو آیه ی بعد بیان می کنم.
در آیهی اول با سوالی همراه با تعجب میفرماید:«آنها از چه چیزی از یکدیگرسوال میکنند؟»سپس بی آنکه در انتظار پاسخ کسی باشد میفرماید:«آنها از خبر بزرگ و پر اهمیت سوال میکنند.»این خود یک نشانه به عالم بودن خداوند حکیم بر قلوب انسانها است.
به گفته ی راغب در مفردات که در تفسیر نمونه هم بیان شده«نبأ»به خبری گفته می شود که مهم و مفید باشد و انسان نسبت به آن«علم»یا«سوء ظن»پیدا کند.بنابراین توصیف به«عظیم»تاکید بیشتر را می رساند و نشان می دهد که این خبر واقعیتی شناخته شده،پر اهمیت و با عظمت است.
با بررسی تفسیر نمونه می بینیم که«نبا عظیم»به چند معنی تفسیر شده:«قیامت،قرآن،تمام اصول و عقائد دینی اعم از مبداء و معاد و مسئله ی ولایت»ولی قرائن موجود در مجموعه آیات این سوره(مثلاً « إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا»)نشان میدهد که تفسیر آن به«معاد»از همه برتری دارد.در تفسیر نور می خوانیم:«واژه ی نبأ به معنای خبر مهم و حتمی است که از آیات بعدی بر می آید که مراد از آن خبر بر پا شدن قیامت است.»و در جای دیگری می خوانیم:«در روایات،حضرت علی(ع)به عنوان یکی از مصادیق(نبأ عظیم)معرفی شده.» و در تفسیر نمونه ذیل این آیات آمده،در روایات زیادی که از طرق اهل بیت(ع)و بعضی از طرق اهل سنت نقل شده،«نبا عظیم(خبر بزرگ)» به مسأله ولایت و امامت امیر مؤمنان،علی(ع)،که مورد اختلاف و گفتگو از سوی جمعی بود،یا به مساله«ولایت به طور عام»تفسیر شده است.این روایات گاه از خود امام علی(ع) و گاه از امامان دیگر(علیهم السلام)نقل شده که به عنوان نمونه،چند حدیث را که در تفسیر نمونه آمده بیان می کنم:
در حدیثی آمده است که روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالی که سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمل کرده بود،وارد میدان شد و سوره«عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»را تلاوت میکرد،علی(ع)شخصاً به میدان او آمد و به او فرمود:«أتعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون»آیا میدانی نبأ عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟!آن مرد در جواب گفت:«نه، نمیدانم!»امام فرمود:«انا و اللَّه النبأ العظیم الذی فیه اختلفتم و علی ولایته تنازعتم و عن ولایتی رجعتم بعد ما قبلتم...و یوم القیامة تعلمون ما علمتم»(منم آن نبأ عظیم که درباره آن اختلاف دارید!و در ولایت او به نزاع برخاستهاید،شما از ولایت من باز گشتید بعد از آنکه پذیرفتید و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلاً در این زمینه دانستهاید خواهید دانست!)
در روایتی از امام صادق(ع)آمده است که فرمود:نبا عظیم همان مسئله ی ولایت است.
روایتی است از خواجه محمد حافظ بن مومن شیرازی که از علمای اهل سنت است نقل کرده است که رسول الله(ص)در تفسیر دو آیه ی اول سوره ی نبا فرمودند:منظور ولایت علی است که از آنها در قبر سوال می شود و هیچ کس در شرق و غرب عالم در بر و بحر از دنیا نمی رود مگر اینکه فرشتگان از او درباره ی ولایت علی(ع)بعد از مرگ پرسش می کنند و به او می گویند:دینت چیست؟پیامبرت کیست؟امامت کیست؟
در تفسیر نمونه می خوانیم:«جمله ی«یتساءلون»(از یکدیگر سوال می کنند)ممکن است تنها اشاره به کفار باشد که همواره در باره ی معاد از یکدیگر سوال می کنند،اما نه سوال برای تحقیق و درک حقیقت.این احتمال هم وجود دارد که منظور از آن سوال از مومنان و یا سوال از خود پیامبر(ص) باشد.»
اما اینجا سوالی پیش می آید که:«اگر منظور رستاخیز است مسئله ی معاد مورد انکار همه ی کفار بود،پس چرا درآیه ی بعد می فرماید:آنها در آن اختلاف دارند؟»
در پاسخ می گوییم اولاً همانطور که در تفسیر نمونه می خوانیم:«انکار معاد به صورت مطلق حتی در میان مشرکان قطعی نیست،چرا که بسیاری از آنها معاد روحانی را اجمالاً قبول داشتند.اما در مورد معاد جسمانی بعضی شدیداً منکر بودند و حتی پیامبر(ص)را(نعوذ باالله)به خاطر این ادعا دیوانه می انگاشتند.»همانطور که تفسیر نور آمده،درباره ی معاد کفار چند گروهند:بعضی آنرا محال و بعضی بعید می دانند و بعضی تردید می ورزند.»
دوماً در تفسیر نور می بینیم،اینکه«از یکدیگر سوال می کردند»دلیل نمی شود که حتماً برای آگاهی از یکدیگر سوال کنند.سوال گاهی برای فهمیدن مطلب است که مورد تأیید و تأکید قرآن است،چنانکه در سوره ی نحل،آیه ی43می فرماید:«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلا رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»اما گاهی،سوال برای ایجاد تشکیک و تردید در ذهن دیگران است؛آنهم در امور قطعی و حتمی مثل وقوع قیامت که قرآن در این آیات،آنرا مورد سرزنش قرار می دهد.
خدایا مارا از این تردید ها حفظ بفرما.
گروه آیات: الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ (٣)کَلا سَیَعْلَمُونَ (٤)ثُمَّ کَلا سَیَعْلَمُونَ (٥)
چنین نیست که آنها فکر میکنند! و بزودی می فهمند(4)باز هم چنین نیست که آنها فکر می کنند! و بزودی میفهمند(5)
کلّا:هرگز سیعلمون:به زودی می فهمند ثمّ:پس،سپس
همان طور که در آیات قبل مشاهده کردید کافران برای ایجاد تشکیک سوالاتی را درباره معاد از یکدیگر می پرسیدند و در این باره هم اختلاف داشتند. ولی قرآن در اینجا با لحن کوبنده ای دوبار تکرار می کند«کلا سیعلمون».آن چه از این آیه بر می آید این است که هیچکدام از گفته های آنان درست نیست.در تفسیر نمونه ذیل این آیات می خوانیم:«آنروز با خبر می شوند که فریاد واحسرتایشان بلند است و از تفریط و کوتاهی خود سخت پشیمان می شوند.[1]ویا اینکه وقتی امواج عذاب آنها را در بر می گیرد،می گویند:آیا راهی برای بازگشت وجود دارد.[2]و هنگام مرگ که حجاب ها از برابر چشمان انسان کنار می رود،می گویند:پرودگارامرا به دنیا بازگردان تا اعمال صالحی که ترک کرده بودم راانجام دهم.[3]»
در تفسیر نور می خوانیم:«روز قیامت از ما دور نیست(«سیعلمون»(س)اینجا نشانه ی نزدیک بودن است).مفهوم دیگری که از این کلمه بر می آید این است که روز قیامت روز کشف حقایق است.»
ولی در تفسیر نمونه می خوانیم:«ممکن است دو آیه ی فوق که به صورت تکرار آمده بیانگر دو مطلب جداگانه(اولی اشاره به اینکه در آینده ی نزدیک عذاب دنیا را می بینند و دومی اشاره به اینکه عذاب آخرت را بعد از آن خواهند دید)یک احتمال دیگر هم وجود دارد،آنهم اینکه با پیشرفت علم و دانش بشر شواهد و دلائل بر وجود رستاخیز آنقدر فراوان می شود که حتی منکران چاره ای جز اعتراف به آن نمی بینند؛ولی اشکال این تفسیر آن است که چنین آگاهی برای آیندگان از نوع بشر خواهد بود نه برای آن گروهی که که در عصر پیامبر(ص)می زیستند.»بنابراین تعبیر به معاد مناسبتر به نظر می رسد.
پیام ها و نکته ها
همان طور که در آیات قبل خواندیم سوأل دو نوع است:گاهی برای فهمیدن مطلب است که مورد تأیید و تأکید قرآن است اما گاهی برای ایجاد تشکیک و تردید در ذهن دیگران است که قرآن در این آیات،آنرا مورد سرزنش قرار می دهد. طبق تفسیر نور اگر سوال از نوع اول بود باید جواب داد:«یسئلونک...قل»ولی اگر شیطنت بود برخورد لازم است.«کلّا سیعلمون»
گروه آیات: أَلَمْ نَجْعَلِ الأرْضَ مِهَادًا (٦)وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا (٧)وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا (٨)وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا (٩)وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا (١٠)وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا (١١)وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا (١٢)وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (١٣)وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا (١٤)لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا (١٥)وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا (١٦)
آیا زمین را محل آرامش(شما)قرار ندادیم؟!(6)و کوهها را همچون میخ های زمین(7)و شما را بصورت زوجها آفریدیم!(8)و خواب شما را مایه ی آرامشتان قرار دادیم(9)و شب را پوششی(برای شما)(10)و روز را وسیله ای برای زندگی و معاش!(11)و بر فراز شما هفت(آسمان)محکم بنا کردیم!(12)و چراغی روشن و حرارتبخش قرار دادیم!(13)و از ابرهای متراکم و فشرده آبی فراوان نازل کردیم(14)تا بوسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم(15)و باغی هایی پردرخت!(16)
ألم:آیا نجعل:قرار ندادیم أرض:زمین
مهاد:گهواره جبال:کوه ها اوتاد:میخها
خلقناکم:آفریدیم شما را ازواجاً:زوج زوج نومکم:خوابتان
لیل:شب لباس:لباس،پوشش نهار:ظهر
معاش:وسیله ی کسب روزی بنینا:بنا کردیم فوقکم:بالای سرتان
سبع:هفت سراج:چراغ وهاج:نور ده و حرارت ده
انزلنا:نازل کردیم مِن:از معصرات:ابر های باران آور
ثجاجاً:آب فراوان و پی در پی ماء:آب لنخرج:تا خارج سازیم
نَبات:گیاه الفاف:درهم پیچیده بِهِ:با آن
سبات:قطع نمودن،تعطیل کردن جنات:باغ ها حباً:دانه
شداد:بسیارمحکم،آسمان بسیارمحکم
این گروه آیات در تفسیر نور در سه گروه آمده بود ولی در تفسیر نمونه به همین صورت آمده بود و من هم به خاطر روابط مفهومی،این آیات را به این صورت بیان می کنم.
در تفسیر نمونه می خوانیم:«ایـن آیات در حقیقت پاسخى است به سؤالاتى که منکران معاد واختلاف کنندگان در نـبـا عظیم داشته اند زیرا در این آیات گوشه اى از نظام حکیمانه این عالم هستى که نقش بسیار مـؤثـرى در زندگى انسانها دارد بیان شده است که از یک سو دلیل روشنى بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است و از سوى دیگر اشاره به این است که این نظام حکیمانه نمى تواند بیهوده و عبث باشد در حالى که اگر با پایان این زندگى مادى دنیا همه چیز پایان یابد مسلماً طرحى بیهوده خواهد بود.»
با کنار هم قرار دادن دو تفسیر نور و نمونه میتوانیم بگوییم:«در آیات از قدرت خداوند به آفرینش زمین و آسمان ودیگر پدیده های طبیعی،به قدرت او برای برپایی قیامت و روز رستاخیز می رسیم و به این ترتیب از دو جهت استدلال براى مسأله معاد محسوب مى شود.از طریق«برهان قدرت» و«برهان حکمت».»
در این یـازده آیـه بـه دوازده نـعـمت مهم با تعبیراتى آمیخته با لطف و محبت وتوام با استدلال و تـحـریک عواطف اشاره شده است؛نخست از زمین شروع کرده،مى فرماید:«آیا زمین را محل آرامش(شما)قرار ندادیم؟!»(أَلَمْ نَجْعلِ الأرْضَ مِهَادًا).
در مفردات راغب می بینیم:«مهاد به معنی مکان آماده و صاف و مرتب است و در اصل از مهد به معنی محلی که برای استراحت کودک آماده می کنندگرفته شده و جمعی از مفسران آنرا به فراش به معنی بستر تفسیر کرده اند که هم صاف و نرم است و هم راحت.
انـتـخـاب ایـن تـعـبیر براى زمین بسیار پرمعنى است چرا که همانطور که در تفسیر نمونه می خوانیم:«از یک سو قسمتهاى زیادى از زمین آن چـنـان نرم و صاف و مرتب است که انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى و زراعت کند و باغ احداث نماید.از سـوى دیـگـر هـمه نیازمندیهاى او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گرانبها نهفته است .
و از سوى سوم مواد زائد او را به خود جذب مى کند و اجساد مردگان با دفن در آن به زودى تجزیه و مـتـلاشـى مى شوند و انواع میکروبها به واسطه اثر مرموزى که دست آفرینش در خاک نهاده است نابود مى گردد.
و از سـوى چـهـارم بـا حـرکـت نـرم و سـریـع به دور خورشید و به دور خود،شب و روز و فصول چهارگانه را که نقش عمده اى در حیات انسان دارندمى آفریند»و سپس از آنجا که ممکن است در برابر نرمى زمینهاى مسطح اهمیت کوهها و نقش حیاتى آنها فـرامـوش شـود،در آیه ی بعد مى افزاید:«و(آیا)کوهها رامیخهاى زمین قرار ندادیم؟»( وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا).»
در تفسیر نور می بینیم:«اوتاد جمع وتد به معنای میخ است و تشبیه کوه به میخ از معجزات علمی قرآن است.ریشه کوه ها در عمق زمین مانع حرکت لایه های زمین و وقوع زلزله های دائمی است.کوه ها همچون میخ،چند برابر آنچه در در بیرونند،در دل زمین فرو رفته اند؛کوه ها منافع دیگری نیز دارند:حافظ برفها برای تابستان،مانع تند باد ها،علامت و نشانه راه ها،محل معادن و سنگها و غارها و عوامل ایجاد درّه ها هستند که هر یک در جای خود برای زندگی ضروری است.»و در تفسیر نمونه می خوانیم:«کـوهها علاوه بر این که ریشه هاى عظیمى در اعماق زمین دارند و همچون زرهى پوسته زمین را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى و تاثیر جاذبه جزر ومد آفرین ماه از بیرون حفظ مى کنند دیوارهاى بلندى در برابر طوفانهاى سخت وسنگین محسوب مى شوند.
و از سوى سوم کانونى هستند براى ذخیره آبها و انواع معادن گرانبها.علاوه بر همه اینها در اطراف کره زمین قشر عظیمى از هوا وجود دارد که براثر وجود کوهها که به صـورت دنـده هـاى یـک چـرخ،پنجه در این قشر عظیم افکنده اند همراه زمین حرکت مى کنند؛دانـشـمـنـدان مـى گـویـند اگر سطح زمین صاف بود قشر هوا به هنگام حرکت زمین روى آن مـى لـغزید و طوفانهاى عظیم ایجاد مى شد و هم ممکن بود این اصطکاک دائمى سطح زمین را داغ و سوزان و غیرقابل سکونت کند.»
بـعـد از بیان این دو نمونه از آیات و نشانه های ظاهری به سراغ آیات و نشانه های درونى وجودى انسان مى رود و مى فرماید:«و شما را به صورت زوجهاآفریدیم»( وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا).در تفسیر نمونه می بینیم:«ازواج جمع«زوج»به معنى جفت و جنس«مذکر و مؤنث»است»و آفرینش انسان از این دو جـنـس عـلاوه بـر این که ضامن بقاى نسل اوست سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود.چنانکه در جای دیگری مى خوانیم:«از نشانه هاى(عظمت)خداوند این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید و در میان شما محبت و رحمت قرار داد»[4].»در تفسیر نور مطلبی در باره ی این آیه بیان نشده است.
سـپـس بـه پـدیـده«خواب»که از نشانه های بزرگ الهى بر انسان است ونقش عظیمى در سـلامـت جسم و جان او دارد اشاره کرده و مى افزاید:«و خواب شما را مایه آرامشتان قرار دادیم»(وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا).در تفسیر نور می خوانیم:«سبات به معنای قطع کار و تعطیل کردن آن به منظورآسایش جسم و روان است.»با این که یک سوم زندگى انسان را«خواب»فراگرفته و همیشه انسان با این مسئله روبه رو بوده،هنوز اسرار خواب به خوبى شناخته نشده است و حتى این که چه عاملى سبب مى شود که در لحظه معینى بخشى از فعالیتهاى مغزى از کار بیفتد و سپس پلک چشمها برهم آمده و تمام اعضاى تن در سکون و سکوت واستراحت فرو رود،هنوز به درستى روشن نیست!
در تفسیر نمونه می خوانیم:«هرچند که آیه فوق ناظر به خواب به عنوان یک نعمت الهى است ولى از آنجا که«خواب»شباهت به«مرگ»و«بیدارى»شباهتى به«رستاخیز»دارد،مى تواند اشاره اى به این مطلب نیز باشد.»
سـپـس در رابطه با مساله خواب سخن از فایده ی«شب»به میان آورده،مى فرماید:«و شب را پوششى(براى شما)قرار دادیم»(وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا)و بلافاصله مى افزاید:«و روز را وسیله اى براى زندگى و معاش»(وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«مطابق آیات فوق پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمین و تمام موجودات زنده اى که روى آن زیـست مى کنند؛فعالیتهاى خسته کننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل مى کند و تاریکى را کـه مایه سکون و آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط مى سازد تا اندامهاى فرسوده مرمت شوند و روح خسته تجدید نشاط کند.چراکه خواب آرام جز در تاریکى میسر نیست.
از ایـن گذشته با فرو افتادن پرده شب نور آفتاب برچیده مى شود که اگر بطور مداوم بتابد تمام گیاهان و حیوانات را مى سوزاند و زمین جاى زندگى نخواهد بود!»و به عنوان نتیجه گیری می خوانیم:«آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجى آنها یکى از آیات خلقت و نـشانه هاى خداست به علاوه سرچشمه پیدایش یک تقویم طبیعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسانها محسوب مى شود.»
پـس از زمین به«آسمان»پرداخته،مى فرماید:«و بر فراز شما هفت(آسمان)محکم بنا کردیم»(وَبَنَیْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«عـدد«هـفـت»در ایـنجا ممکن است اشاره به کرات متعدد آسمان و مجموعه هاى مـنـظـومه ها و کهکشانها و عوالم متعدد جهان هستى باشد که داراى خلقتى محکم و ساختمانى عـظـیم و قوى هستند و یا عدد«تعداد»به این ترتیب که آنچه ما از ستارگان مى بینیم همه به حکم آیه6سوره صافات«ما آسمان پایین را با ستارگان زینت بخشیدیم»متعلق به آسمان اول است و ماوراى آن شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.»در تفسیر نور در باره ی این آیه نکته ای بیان نشده است.
بـعـد از اشـاره اجـمـالـى بـه آفرینش آسمانها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب رفته و مى فرماید:«وچراغى روشن و حرارت بخش آفریدیم»(وَ جَعَلْنَاسِرَاجًا و َهَّاجًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«وهـاج ازماده وهج به معنى نور و حرارتى است که از آتش صادر مى شود بنابراین ذکر این وصـف براى این چراغ پرفروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است که سر چشمه ی همه نشانه های مادى این جهان است.نـور خـورشـید نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد بلکه تاثیر عمیقى در پرورش موجودات زنده دارد.حـرارت آن نـیـز عـلاوه بر تاثیرى که در حیات انسان و حیوان و گیاه بطورمستقیم دارد،منبع اصلى وجود ابرها،وزش بادها،نزول بارانها و آبیارى سرزمینهاى خشک است.خـورشـیـد به خاطر اشعه مخصوص«ماورابنفش»تاثیر فراوانى در کشتن میکروبها دارد و نورى سـالـم و مـجـانى و دائمى و از فاصله اى مناسب نه چندان گرم و سوزان و نه سرد و بى روح در اختیار همه ما مى گذارد.»در تفسیر نور برای این آیه هم نکته ای بیان نشده است.
به دنبال نعمت نور و حرارت از ماده حیاتى مهم دیگرى که ارتباط نزدیکى با تابش خورشید دارد سـخـن به میان آورده مى افزاید:«و از ابرهاى باران زا،آبى فراوان نازل کردیم»(وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا).«معصرات»از«عصر»به معنای فشردن،یا صفت ابر های باران زاست که گویا چنان خود را می فشرند که باران ببارند و یا صفت بادهایی که ابرها را متراکم و فشرده می سازد تا از آنها باران ببارد.[5] بعضی نیز آنرا به معنی ابر هایی که آماده ی ریزش باران است تفسیر کرده اند چرا که اسم فاعل گاه به معنی آمادگی برای چیزی می آید.بعضی نیز گفته اند معصرات صفت ابرها نیست بلکه صفت بادهایی است که از هر سو ابر ها را را تحت فشار برای ریزش باران قرار می دهد.همچنین در تفسیر نمونه می خوانیم:«معصرات جمع عصر به معنی فشار است که اشاره به ابر های بارانزاست؛گویی خودش را می فشارد تا آب از درونش فرو بریزد(معصرات اسم فاعل است)و ثجاج نیز از ماده ی ثج بر وزن حج به معنی فرو ریختن آب به صورت پی در پی و فراوان است و در مجموع معنی آیه چنین می شود که ما از ابر های باران زا آبی فراوان و پی در پی فرو فرستادیم.گرچه نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است،هوا را لطیف مى کند،آلودگیها را مـى شـوید،کثافات را با خود مى برد،گرماى هوا را فرو مى نشاند و حتى سرما را تعدیل مى کند،از عـوامـل بیمارى مى کاهد و به انسان روح و نشاط مى دهد ولى با این همه در آیات بعد به سه فایده مـهـم آن اشاره کرده و مى فرماید:هدف از نزول باران این است:«تا به وسیله آن دانه و گیاه بسیار برویانیم»(لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا)«و باغهایى پردرخت»(وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا).»
در دو آیـه فـوق به تمام مواد غذائى که انسان و حیوانات از آن استفاده مى کنند و از زمین مى رویند اشـاره شـده اسـت زیـرا قـسـمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشکیل مى دهد«حباً»و قسمت دیگرى سبزیها و ریشه هاست«ونباتاً»و بخش دیگرى نیز میوه ها مى باشد«جنّات».
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور در مورد این آیه می خوانیم:«مشت نمونه ی خروار است.مطالعه در هستی،بهترین راه خداشناسی و معاد شناسی است.«أَلَمْ نَجْعلِ الأرْضَ مِهَادًا…».»و در جای دیگری می خوانیم:«انسان در دادگاه عقل و وجدان خدا پرست است و می توان از وجدان او درباره ی قدرت الهی سوال کرد«أَلَمْ نَجْعل».وپس از طرد افکار باطل باید بر عقاید استدلال کرد«کَلا سَیَعْلَمُون... أَلَمْ نَجْعل».»
و در جای دیگری می خوانیم:«از آیات12تا16می توان نتیجه گرفت که خداوند اداره ی هستی را بر اساس یک نظام معین(علت و معلول)قرار داده است.(نور و حرارت خورشید همراه با ابر و باران،عامل تولید دانه و گیاه می شود)«سِرَاجًا وَهَّاجًا ... مَاءً ثَجَّاجًا لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا» خداوندی که زمین مرده را با نزول باران به صورت بوستانی پردرخت در می آورد،از زنده کردن مردگان عاجز نیست.« لِنُخْرِجَ بِهِ...جَنَّاتٍ أَلْفَافًا».نعمات طبیعی نباید مارا از یاد خداوند حکیم غافل کند«لِنُخْرِجَ بِهِ...».»
گروه آیات:إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا (١٧)یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا (١٨)وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا (١٩)وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا (٢٠)
همانا روز جدایی،وعده گاه(ما با شما)ست!(17)روزی که در صور دمیده میشود!و شما فوج فوج(به محشر)می آیید(18)و آسمان گشوده می شود!و بصورت درهایی باز درآید!(19)و کوهها به حرکت درآیند و مانند سراب گردند(20)
اِنَّ:حتماً یوم:روز فصل:جدایی
کان:است میقاتاً:میعاد،وقت معین یُنفَخُ:دمیدن
صور:شیپور فتأتون:پس می آیید ابواباً:درها
سیّرت:به حرکت در می آید جبال:کوه ها سراباً:سراب
افواجاً:فوج فوج،گروه گروه فتحت:گشوده شود سمأ:آسمان
فکانت:است،می شود
در آیـات قـبـل اشـاراتـى بـه دلایل مختلف معاد آمده بود؛در این آیه به عنوان یک نتیجه گیرى مى فرماید:«روز جدائى(روز رستاخیز)میعاد همگان است»(إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«میقات از ماده ی«وقت»(مانند«میعاد»و«وعد»)و به معنی وقت معین و مقرر است.تعبیر به«یوم الفصل»تعبیر بسیار پرمعنایى است که بیانگر جدائیها در آن روزعظیم است.جدائى حق از باطل،جدائى صفوف مؤمنان صالح از مجرمان بدکار،جدائى پدر و مادر از فرزند و برادر از برادر.»البته قیامت از جهتی«یوم الجمع»است.همانطور که در تفسیر نور می خوانیم:«قیامت از جهتی یوم الجمع است که همه در آن اجتماع می کنند و از جهتی یوم الفصل است زیرا خوبان از بدان و حق از باطل جدا و به اختلافات فیصله داده می شود.»و در تفسیر نمونه می بینیم:«در آیه ی بعد می فرماید:فوج فوج وارد محشر می شوید.«فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»ودر آیه ی95سوره ی مریم می گوید:«هر کس در آنروز تنهاست»و آیه ی71سوره ی اسراء می گوید:«هر گروهی با پیشوای خودش وارد محشر می شود»از این آیات بر می آید که فوج فوج بودن مردم منافاتی با این ندارد که هر گروه با رهبرش وارد محشر شود و اما فرد فرد بودن آنها به این دلیل است که قیامت ایستگاه های متعددی دارد که ممکن است در ایستگاه های اول مردم گروه گروه و همراه با رهبرانشان باشند ولی هنگام قرار گرفتن در دادگاه الهی فرد فرد باشند و به تعبیر خود قرآن در آیه ی21سوره ی ق هر کدام با یک نفر معمور و یک گواه در آنجا ظاهر می گردند«و جائَت کُلّ نفسٌ معهاَ سائق وَ شَهِید».»در تفسیر نور می خوانیم که:«در قیامت مردم گروه گروه می شوند و هر گروه به شکلی(سخن چین:میمون،حرام خوار:خوک،ربا خوار:وارونه،قاضی ظالم:کور،خود پسند:کرولال،عالم بی عمل:در حال جویدن زبان،همسایه آزار:بی دست پا،سعایت کننده:آویخته بر آتش،شهوتران:بدبو و فخر فروش:با لباس دوزخی)در می آید.»
سپس به شرح بعضى از ویژگیها و حوادث آن روز بزرگ پرداخته مى گوید:«روزى که در صور دمیده مى شود و شما فوج فوج به(محشر)مى آیید»(یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که دو حادثه عظیم به عنوان«نفخ صور»واقع مى شود؛در حـادثـه اول نـظـام جـهـان هستى به هم مى ریزد و تمام اهل زمین و همه کسانى که در آسمانها هـسـتـنـد مـى میرنـد و در حادثه دوم،جهان نوسازى مى شود و مردگان به حیات جدید باز مى گردند و رستاخیز بزرگ انجام مى گیرد واین آیه اشاره به نفخ دوم است.»همین طور می خوانیم:«نفخ به معنی دمیدن و صور به معنی شیپور است که معمولاً از آن برای توقف قافله و لشکر یا برای حرکت آنه به صدا در می آورند و اهل قافله و لشکریان از آهنگ مختلف این دو صدا می فهمند که باید توقف کنند یا حرکت کنند.این تعبیر کنایه لطیف و زیبایی از آن دو حادثه عظیم است و آنچه در آیه بالا آمده اشاره به نفخ صور دوم است که نفخه حیات و زندگی مجدد و رستاخیز می باشد.»
بـه دنـبـال آن مـى افزاید:«و آسمان گشوده مى شود و به صورت درهاى متعددى در مى آید»(وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا).
بعضی گفته اند که مـمـکـن است منظور از این«درها»و گشوده شدن آنها این باشد که درهاى عالم«غیب»به عالم«شهود»گشوده مى شود،حجابها کنار مى رود و عالم فرشتگان به عالم انسان راه مى یابد و ارتباط آنها توسعه می یابد.
به تعبیر دیگر همانطور که در تفسیر نمونه می خوانیم:«در آنروز نخست آسمانها و زمین متلاشی می شوند و به دنبال آن طبق آیه ی48سوره ی ابراهیم،آسمانها و زمینی نو جای آنرا می گیرد و در این حال درهای آسمان به روی زمینیان گشوده می شوند و راه آسمان به روی انسان باز می گردد،بهشتیان به سوی بهشت می روند و درهای بهشت به روی آنان گشوده خواهد شد(زمر/73)ودرهای دوزخ نیز روی کافران گشوده می شود(زمر/71)و به این ترتیب انسان به عرصه ای می گذارد که پهنایش به پهنای آسمانها و زمین کنونی است.(آل عمران/133)»
و بـالاخـره در آیـه ی بعد وضع کوهها را در قیامت منعکس کرده مى فرماید:«و کوهها به حرکت در مى آید و به صورت سرابى مى شود»(وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«از جمع بندى آیات مختلف قرآن درباره ی سرنوشت کوهها درقیامت به دست مى آید کوهها مراحلى را طى مى کند؛نخست کوهها به حرکت درمى آیند(طور/10).سپس از جا کنده و سخت درهم کوفته خواهد شد(حاقه/14).و بعداً به صورت توده اى از شنهاى متراکم در مى آید(مزمل/14).و بعد به صورت پشم زده شده درمى آید که با تندباد حرکت مى کند(قارعه/5).و سپس به صورت گرد و غبار درمى آید که در فضا پراکنده مى شود(واقعه/5و6).و بـالاخـره چـنـان که در آیه موردبحث آمده تنها اثرى از آن باقى مى ماند و همچون سرابى از دور نمایان خواهد شد.»و در تفسیر نور می خوانیم:«حرکت کوه ها مقدمه به هم خوردن آنها و خرد شدن و ذرّه ذرّه شدن سنگ ها و در نهایت،روان شدن به گونه ای است که از دور سراب به نظر آیند«وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا».
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور می خوانیم:«دنیا،مقدمه ی قیامت است و این همه نعمت،بیهوده نمی باشد«إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتاً»و زمان آن از قبل نزد خداوند معلوم است و انسان با مرگ فراموش نمی شود.در قیامت،نظام آسمان ها و زمین به هم می خورد. ولی خود قیامت هم نظم دارد«یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّوُر».»قابل توجه که در آیات گذشته(آیه ی7و6)کوه ها به عنوان،میخ ها،و زمین به عنوان،گهواره،معرفی شده بود و در آیات مورد بحث می گوید آنروز که فرمان پایان جهان صادر می شود آن گهواره به هم می خورد مانند گهواره ای که ناگهان تمام میخ های آن از جا کنده شوند.
گروه آیات:إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا (٢١)لِلطَّاغِینَ مَآبًا (٢٢)لابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا (٢٣)لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا (٢٤)إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا (٢٥)جَزَاءً وِفَاقًا (٢٦)إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا (٢٧)وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا (٢٨)وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا (٢٩)فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا (٣٠)
مسلماً جهنم کمینگاه بزرگی است(21)و محل و جایگاه بازگشتی برای طغیانگران(22)مدت های طولانی در آن میمانند.(23)در آنجا نه چیز خنکی می چشند و نه نوشیدنی گوارایی(24)جز آبی جوشان و سوزان و مایعی از چرک و خون!(25)که این مجازات موافق و متناسب اعمالشان است(26)چرا که آنها هیچ امیدی به روزحساب نداشتند(27)و آیات ما را بکلی تکذیب می کردند!(28)و ما همه چیز را شمارش و ثبت کردهایم!(29)پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمیافزاییم!(30)
جهنّم:جهنم،دوزخ مرصاد:کمینگاه طاغین:طغیان گران
مأباً:رجوع،بازگشت نزیدکم:اضافه کردن به شما فذوقو:پس بچشید
لایذوقونَ:نمی چشند برداً:خنکی لابثِینَ:درنگ کردن
أحقاب:مدّت های طولانی شراباً:نوشیدنی حمیماً:آبجوش،آب داغ
لایرجونَ:امیدی نداشتند کذبّو:تکذیب می کنند کذّاباً:تکذیب شدید
أحصینا:ثبت می شود غسّاقاً:چرک و خونی که از زخم خارج می شود
جهنم کمینگاه بزرگ!
بـعـد از بـیـان بـعضى از دلائل معاد و قسمتى از حوادث رستاخیز به سراغ سرنوشت دوزخیان و بـهـشـتـیـان مـى رود؛نـخست از دوزخیان شروع کرده مى فرماید:«مسلماً(در آن روز)جهنم کمینگاهى است بزرگ»(إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا). در تفسیر نور می خوانیم:«مرصاد یعنی کمینگاه و طاغین از طغیان و به معنی بی اندازه پیش رفتن در گناه است.»و در تفسیر نمونه می بینیم:«مرصاد اسم مکان است به معنی جایگاهی که در آن کمین می کنند.»از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان و طغیان گران نمى توانند بگذرند(للطَّاغین مـأباً)؛یا فرشتگان عذاب آنها را مى ربایند و یا جاذبه شدید جهنم. در تفسیر نور می خوانیم:«ممکن است معنای این آیه چنین باشد که جهنم برای همه در کمین است ولی متقین از آن عبور می کنند و برای مجرمان جایگاه می شود«للطَّاغین مـأباً».»همانطور که در آیه ی71 سوره ی مریم می بینیم همه ی انسانها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ یا از بالای آن عبور می کنند، وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا«در این گذرگاه عمومی و همگانی فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را می ربایند».در تفسیر نمونه می خوانیم:«مئاب به معنی مرجع و محل بازگشت است و گاه به معنی منزلگاه و قرارگاه می آید که در اینجا به همین معنی است.»و در تفسیر نور می بینیم:«مئاب از اُوب به معنای قرارگاه و رجوع است و در واقع به چیزی می گویند که انسان با عمل خود آنرا فراهم کرده و به آن باز می گردد.
سپس می افراید:«لابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا»(مدتهاى طولانى در آن مى مانند).در تفسیر نمونه می بینیم:««احقاب»جمع«حقب»بر وزن«قفل»و به معنی مدت نامعلومی از زمان است؛بعضی نیز آنرا به هشتاد سال،هفتاد سال و یا چهل سال تفسیر کرده اند.»و در تفسیر نور از آن به عنوان مدت طولانی یاد شده است.
در تفسیر نور می خوانیم:«در روایات می خوانیم:احقاب جمع حقب و هر حقب شصت سال و به گفته ی بعضی هشتاد سال است که هر روز آن مثل هزار سال زمینی است.[6] »
بین بیشتر مفسران معروف است که در اینجا منظور از«احقاب»این است که مدت های طولانی و سالیان دراز و پی در پی می آید و می گذرد بی آنکه پایان یابد و هر زمانی که می گذرد زمان دیگری جانشین آن می شود.البته در بعضی از روایات نیز امده که منظور از آن گناهکارانی است که سرانجام پاک می شوند و از دوزخ آزاد می شوند نه کافرانی که جاودان در آتشند.
سپس به گوشه کوچکى از عذابهاى بزرگ جهنم اشاره کرده و می فرماید:«در آنجا نه چیز خنکى مى چشند(که گرماى وحشتناک دوزخ را فرونشاند)و نه نوشیدنى گوارائى(که عطش شدید آنها را تسکین بخشد)»(لا یَذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلا شَرَابًا).«جز آبى سوزان و مایعى از چرک و خون»(إِلا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا). و جـز سایه دودهاى غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه43سوره واقعه آمده است«وظلٍ مِن یحموم».در تفسیر نور می خوانیم:«حمیم،آب داغ و غسّاق آب زردی است که از زخم و چرک و خون خارج می شود.»و در تفسیر نمونه می خوانیم:«حمیم به معنی آب بسیار داغ و غساق به معنی چرک و خونی است که از زخم جاری می شود.»و بعضی آنرا به معنی مایعات بد بو تفسیر کرده اند.و همینطور ممکن است،منظور چرک و خونی باشد که از زخم های خود دوزخیان خارج می شود.
ایـن در حـالـى اسـت کـه بـهشتیان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب مى شوند.[7]
و از آنـجا که ممکن است وجود این کیفرهاى سخت و شدید درنظر بعضى عجیب آید درآیه ی بعد مى افزاید:«این مجازاتى است موافق و مناسب اعمالشان»(جَزَاءً وِفَاقًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«چرا چنین نباشد،در حالى که آنها در این دنیا قلبهاى مظلومان را سوزاندند،روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند؟»و در تفسیر نور می خوانیم:«با توجه به عدالت الهی که کیفر و جزا مطابق عقائد و کردار است.»
سپس به توضیح علت این مجازات پرداخته و مى فرماید:«چرا که آنها هیچ امیدى به حساب(و ترسى از عذاب خداوند)نداشتند»(إِنَّهُمْ کَانُوا لا یَرْجُونَ حِسَابًا).و همین بی اعتنائى به حساب و روز جزا مایه طغیان و سرکشى و ظلم و ستم آنها شد و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت چرا که آنها حساب روز قیامت را از برنامه زندگى خود کاملاً حذف کرده بودند.در تفسیر نمونه می بینیم:«لا یرجون از ماده ی رجأ هم به معنی امید است و هم به معنی عدم ترس و وحشت.تعبیر به«انّ»که برای تأکید است و«کانوا»که استمرار در ماضی را بیان می کند و«حساباً»که به صورت نکره بعد از نفی ذکرشده و معنی عموم را می دهد،همه بیانگر این واقعیت است که آنها مطلقاً و هرگز هیچگونه انتظار و ترسی از حساب و کتاب نداشتند و سرانجام گرفتار این عذابهای سخت و دردناک شوند»و لذا بلافاصله مى افزاید:«و آیات ما را بکلّى تکذیب کردند»(وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا).هـواى نفس آن چنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهى را شدیداً انکار کردند تا به هوسهاى سرکش خود ادامه دهند و به خواسته های نامشروع خویش لباس عمل بپوشانند. و این نشانگر اهمیت همین موضوع(ایجاد ترس از روز قیامت)است که در مقدمه هم به آن اشاره شد.
سـپـس بـه عـنوان پاسخ به همان تکذیب آیات و نترسیدن از روز جزا و هشدار به این طغیانگران و هم براى تاکید به مساله وجود موازنه میان«جُـرم»و«جـریـمـه»و حاکمیت«جزاى وفّاق»مى افزاید:«و ما همه چیز را شمارش و ثبت کرده ایم(تـا گـمـان نـکـنید چیزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهاى شدید غیرعادلانه است.)»(وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا).
این حقیقت در بسیارى از آیات قرآن منعکس شده است.در تفسیر نور می بینیم:«در یـک جـا مـى فـرمـاید:«هرکارى را که انجام دادند در نامه ى اعمالشان ثبت است و هر عمل کوچک و بزرگى نوشته مى شود»[8]. و در جـاى دیگر مى خوانیم:«ما آنچه را از پیش فرستاده اند و همچنین تمام آثار آنها را مى نویسیم»[9]. و لـذا هنگامى که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند فریادشان بلندمى شود و مى گویند:«اى واى بـرمـا! ایـن چه کتابى است که هیچ کار کوچک و بزرگى نیست مگر این که آن را ثبت و شماره کرده است»؟!10.»این اعتقاد مانع بزرگى میان انسان و گناه ایجاد مى کند و از عوامل مهم تربیت محسوب مى شود.
درآیـه ی بعد لـحـن سخن را تغییر داده و از«غایب»به«مخاطب»مبدل نموده،آنها را مـخـاطب ساخته و ضمن جمله تهدیدآمیز و خشم آلود وتکان دهنده اى مى فرماید:«پس بچشید که چیزى جز عذاب بر شما نمى افزائیم»!(فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلا عَذَابًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«ایـن جـزاى کـسـانـى است که وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبیاى الهى به سوى ایمان و تقوا قرار مى گرفتند،مى گفتند:«براى ما یکسان است مى خواهى اندرز ده یا اندرز مده»!(شعرا/136).»در حدیثى از پیغمبرگرامى اسلام(ص)که در تفسیر نمونه بیان شده،نقل شده است که فرمودند:«این آیه شدیدترین آیه اى است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است»!
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور می بینیم:«دوزخ از هم اکنون در کمین خلافکاران است«إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا»وبه دام افتادن مجرمان،امری قطعی است«مِرْصَادًا لِلطَّاغِینَ».و طغیانگری نشانه ی دوزخیان بوده و تمام کیفر های الهی عادلانه است.«جَزَاءً وِفَاقًا».
اینکه تمام کارهای انسان اعم از کوچک و بزرگ،آشکار و پنهان و حتی نیّات و عقائد انسان،ثبت و ضبط می شود و خداوند به همه چیز احاطه ی علمی دارد،در بسیاری از آیات قرآن منعکس شده است.«وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا»و خالی از لطف نیست که گفته شود در اینجا«کتاباً»نشانه ی ثبوت و بقاست و این یعنی احاطه ی خدا بر همه چیز ثابت و باقیست.
زیادی عذاب در آیه ی30به خاطر زیادی فرار از حق است.«فلم یزدهم دعائی الّا فراراً»11چون در برابر هر دعوتی از انبیأ،فرار کفار بیشتر می شود،خداوند نیز عذاب آنان را افزایش می دهد.
انکار قیامت و بی اعتقادی به آن زمینه ی انکار همه چیز و رمز طغیان است.حتی احتمال حساب و کتاب در قیامت،برای کنترل انسان کافی است«لا یَرْجُونَ حِسَابًا».»
گروه آیات:إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا (٣١)حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (٣٢)وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (٣٣)وَکَأْسًا دِهَاقًا (٣٤)لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا (٣٥)جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا (٣٦)
مسلماً برای پرهیزگاران نجات و پیروزی بزرگی است(31)انواعباغها و انگورها،(32)و حوریانی بسیار جوان و همانند و هم سن وسال(33)و جامهایی لبریز و پر(از شراب طهور)!(34)در آن نه سخن لغو و بیهوده میشنوند و نه دروغی(35)این پاداشی است از سوی پروردگارت و عطیه است کافی!(36)
متقین:با تقوایان،پرهیز کاران مفاز:پیروزی،رستگاری حدائق:باغها
اعناب:انگورها کواعب:دختران نوجوان اتراباً:هم سن و سال
لایسمعون:نمی شنوند لغو:سخن بیهوده ربّک:پروردگارت
حساباً:کافی کذاباً:دروغ،دروغ شدید جزأ:پاداش
کأساً:جام دهاقاً:لبریز
پاداش عظیم پرهیزکاران!
در تفسیر نمونه آیه ی بعد نیز جزو این گروه آیات بود.در آیـات پـیـشـیـن سـخن از سرنوشت طغیانگران و قسمتى از کیفرهاى دردناک آنها و علّت این بدبختى بود؛در اینجا به شرح نقطه مقابل آنها پرداخته،از مؤمنان راستین و پرهیزکاران و قسمتى از مـواهـب آنـهـا در قـیامت سخن مى گوید تا در یک مقایسه ی رویارو میان این دو،حقایق،روشنتر گردد.
نخست مى فرماید:«براى پرهیزکاران نجات و پیروزى بزرگى است»(إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا).در تفسیر نمونه می خوانیم:«مفاز اسم مکان یا مصدر میمی از ماده ی«فوز»به معنی(رسیدن به خیر و نیکی همراه با سلامت)است و به معنی نجات و پیروزی که لازمه ی این معنی است نیز آمده است و با توجه به اینکه«مفازاً»به صورت نکره امده است اشاره به پیروزی بزرگ و رسیدن به خیر و سعادت عظیمی است.» ودر تفسیر نور از آن به عنوان محل کامیابی یا خود کامیابی یاد شده است.
سـپـس بـه شـرح ایـن فـوز و سعادت پرداخته،مى افزاید:«باغهائى سرسبز و انواع انگورها»(حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا).در تفسیر نور می بینیم حدائق یعنی باغهای دیوار دار و در تفسیر نمونه می بینیم:«حدائق جمع حدیقه و به معنی باغ و بستان خرم و پر درخت است که گرداگرد آن دیوار کشیده شده باشد.»جالب این است که از میان تمام میوه ها روی انگور تکیه شده که به خاطر مزایای فوق العاده ای است که این میوه دارد.در حدیثى از پیغمبر اکرم(ص)که در تفسیر نمونه هم بیان شده مى خوانیم:«بهترین میوه هاى شما انگور است».به گفته ی دانشمندان غذاشناس انگور علاوه بر اینکه از نظر خواص یک غذای کامل است و مواد غذایی موجود در آن بسیار نزدیک مواد غذایی موجود در شیر مادر است،دو برابر گوشت در بدن ایجاد انرژی و حرارت می کند؛گذشته از این مطالب،در انگور به قدری مواد مفید وجود دارد که به عنوان داروخانه ی طبیعی شناخته می شود علاوه بر اینها انگور اعصاب را تقویت کرده و تولید نشاط می کند و به خاطر داشتن انواع ویتامین ها به انسان نیرو و توان می دهد.
سپس به همسران بهشتى که یکى دیگر از مواهب پرهیزکاران است اشاره کرده مى فرماید:«و(براى آنها)حوریانى بسیار جوان و هم سن و سال است»(وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا).در تفسیر نور می خوانیم:«کواعب جمع «کاعب»و به معنی دخترانی است که تازه برآمدگی سینه شان آشکار شده است و«اتراب»جمع«ترب»به معنای هم سن و سال و هم شکل و شمائل است و شاید مراد این باشد که حوریان در زیبائی بر یکدیگر برتری ندارند.»و در تفسیر نمونه می خوانیم:«اتراب جمع«ترب»بر وزن(حزب)به معنی افراد هم سن و سال است و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار می رود و این تعبیر(هم سن وسال بودن)ممکن است در میان خود حوریان بهشتی باشد(یعنی همگی جوان و همسان در زیبایی و حسن و اعتدال قامتند)و یا میان آنها و همسرانشان چرا که هم سن و سال بودن سبب می شود که بهتر احساسات یکدیگر را درک کنند.»ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد.
سـپس چهارمین نعمت بهشتى را که در انتظار پرهیزکاران است چنین شرح مى دهد:«و جامهائى لبریز و پیاپى از شراب طهور!»(وَکَأْسًا دِهَاقًا).اما نه شرابى همچون شرابهاى آلوده دنیا که عقل را مى زداید،بلکه شرابى که عقل آور و نشاط آفرین و جان پرور و روح افزاست.
«دهاق»را بسیاری از مفسران و اهل لغت به معنی«لبریز»تفسیر کرده اند ولی ابن منظور در«لسان العرب»دو معنی دیگر نیز برای آن نقل کرده:«پی در پی»و«صاف و زلال».بعضی نیز آنرا از ریشه دَهَقََ به معنای گره زدن پی در پی گرفته اند،یعنی جامهای شراب پی در پی می آید.در تفسیر نور می خوانیم:«کأس به معنای جام بلورین و دهاق به معنای لبریز است.»
و از آنجا که سخن از جام و شراب تداعى معنى نامطلوب آن را در دنیا مى کند در حالى که شـراب بـهشتى درست نقطه مقابل شرابهاى شیطانى دنیاست بلافاصله مى افزاید:«بهشتیان در آنجا نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند و نه دروغى»(لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا کِذَّابًا).البته همانطور که در تفسیر نمونه می بینیم:«اینجا درباره ی ضمیر«فیها»دو تعبیر وجود دارد؛اولی اینکه در آن شراب ها دروغ و حرف بیهوده وجود ندارد،مانند آیه23سوره طور و دومی اینکه در بهشت دروغ و حرف بیهوده ای وجود ندارد،مانند آیات10و11سوره ی غاشیه.»
یـکى از مواهب بزرگ معنوى بهشتیان این است که در آنجا اثرى ازدروغ پردازیها،بیهوده گوییها،تهمتها و افتراها،تکذیب حق و توجیه باطل وگفتگوهاى ناهنجارى که قلب پرهیزکاران را در این دنـیا آزار مى دهد وجود نخواهد داشت و به راستى چه زیباست آن محیطى که اثرى از این سخنان رنـج آور در آن وجـود ندارد و طبق آیه62سوره مریم که در تفسیر نمونه بیان شده:«در آنجا هرگز گفتار لغو و بیهوده اى نمى شنوند و جز سلام در آنجام سخنى نیست».
و در پـایـان ذکـر این نعمتها به نعمت معنوى دیگرى اشاره مى کند که از همه بالاتر است و مـى فـرماید:«این پاداشى است از سوى پروردگارت و عطیه اى است کافى»(جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا).چـه بـشارت و نعمتى از این برتر و بالاتر که بنده ضعیف مورد نوازش و الطاف و محبتهاى مولاى کریم خود قرار گیرد و به قول شاعر:
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها مى کنى اى خاک درت تاج سرم
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور می بینیم:«ترس و امید باید در کنار هم باشد چرا که این سوره پس از ایجاد ترس از جهنم به سوی ایجاد امید به بهشت می رود و پاداش متقین را در برابر کیفر طغیانگران قرار می دهد.«إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا لِلطَّاغِینَ...إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا»
در تفسیر نمونه می بینیم:«حساباً به عقیده ی بسیاری از مفسران به معنی کافی است؛امام علی(ع)در این باره فرموده:«در قیامت خداوند حسنات مومنان را حساب می کند و هر حسنه را ده تا هفصد برابر می کند،همانگونه که خداوند در قرآن فرموده:جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا.»از این روایات استفاده می شود که عطایای الهی با آنکه جنبه ی تفضل دارد در عین حال روی حساب اعمال است،یعنی تفاضلات و اعطایای او تناسب با اعمال دارد همانگونه که کیفر های جهنم نیز متناسب اعمال آنان است»و همان طور که در تفسیر نور می بینیم:«هرکه تقوای بیشتری داشته باشد پاداش بیثشتری دارد و باید گفت که پاداش های الهی،ثمره ی محبت خداست نه اینکه ما طلبی داشته باشیم.کامیابی و رستگاری هم در سایه ی نعمت های مادی است هم نعمت های معنوی.(«حدائق»نشانه ی نعمات مادی و«لایسمعون»نشانه ی نعمات معنوی)است.نعمات بهشتی،انسان را گرفتار غرور و یاوه گویی نمی کند و جلساتی که در آن دروغ نباشد،جلسات بهشتی است.»
گروه آیات:رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا (٣٧)
(همان پروردگاری که)پروردگارآسمانها و زمین و آن چه در بین آن دو است،او سر چشمه ی رحمت است،و(در آن روز)هیچ کس حق ندارد بی اجازه او سخنی بگوید(یا شفاعتی کند)!(37)
سماوات:آسمان ها أرض:زمین بَینهُما:میانشان
رحمان:آمرزنده و مهربان لایملکون:حق ندارند خطاباً:سخن،سخن گفتن
در این آیه مى فرماید:«همان پروردگار آسمانها و زمین و آنچه درمیان آن دو است پروردگار رحمان»(رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَنِ).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«در حـقـیقت،آیه فوق اشاره اى به این واقعیت است که اگر خداوند چنین وعده هائى را به متقین مى دهد گوشه اى از آن را در این دنیا به صورت رحمت عامش به اهل آسمانها و زمین نشان داده است.»و در پـایـان آیـه مـى فـرمـایـد:«و(در آن روز)هیچ کس حق ندارد بى اجازه اوسخنى بگوید«یا شفاعتى کند»(لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا)».در تفسیر نمونه می خوانیم:«ضمیر«لا یملکون»ممکن است به همه ی اهل آسمان ها و زمین برگردد و یا تمام متقین و طاغین که در عرصه ی محشر برای حساب و جزاء جمع می شوند ولی به صورت کلی این مطلب را می رساند که هیچکس را در آن روز حق اعتراض و چون و چرا نیست؛زیرا آنقدر حساب الهى دقیق و عادلانه است که جایى براى«چون و چرا»باقى نمى ماند.علاوه بر این،هیچکس حق شفاعت را نیز ندارد جز به اذن و اجازه او همان طور که در آیه ی255سوره ی بقره می فرماید«مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ».»
در تفسیر نور می خوانیم:«نکته ی دیگری که از این آیه می توان برداشت کرد این است که تدبّر و اداره ی تمام امور هستی برای خداوند قادر یکسان است.آسمانها و زمین و آنچه میان انهاست برای او فرقی ندارد«رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا».»
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور می خوانیم:«پیامبر اکرم«ص»مقام بسیار والا و بلندی دارند.به طوری که گویا او در یک کفه ی ترازو قرار دارد و تمام عالم در کفه ی دیگر.«ربِّک=رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا»و همینطور ربوبیت الهی بر اساس رحمت است.»
گروه آیات:یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا (٣٨)ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا (٣٩)إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا (٤٠)
روزی که«روح»و«ملائکه»در یک صف می ایستند وکسی جز به اذن خداوند رحمان سخن نمیگویند و اگر خدا اجازه داد سخن درست می گوید(38)آن روز حق است؛هرکس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمیگزیند(39)و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم می دهیم!این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را که از قبل با دست های خود فرستاده،میبیند و کافر میگوید:ای کاش خاک بودم(و گرفتار عذاب نمیشدم)(40)
یقوم:قیام می کنند ملائکه:فرشتگان ذلک:آن
حق:درست شأ:می خواهد،بخواهد اتّخذ:بگیرد
ینظروا:می بیند قدّمت:از پیش یداه:دو دستش
در تفسیر نورآیه ی40،جداگانه بیان شده بود.در آیات گذشته قسمتهاى قابل ملاحظه اى از کیفرها و مجازات طغیانگران و مواهب و پاداشهاى پرهیزکاران در روز رستاخیز بیان شد؛در اینجا به معرفى آن روز بزرگ پرداخته و بخشى از اوصاف آن روز و حوادث آنرا شرح مى داده و مى فرماید:«اینها همه در روزى(است)که روح و ملائکه در یک صف مى ایستند و هیچ یک،جز به اذن خـداونـد رحـمـان سخن نمى گویند و(آنگاه که مى گویند)درست مى گویند»( یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«بدون شک قیام«روح»و«فرشتگان»در آن روز در یک صف و سخن نگفتن جز به اذن خداوند رحمان فقط براى اجراى فرمان اوست؛آنها در این جهان نیز«مدبرات امر»و مجرى فرمانهاى او هستند و در عالم آخرت این امر آشکارتر و واضحتر و گسترده تر خواهد بود.»
در تفسیر نمونه در باره ی اینکه منظور از«روح»در اینجا چه چیزی است تفاسیر زیادی وجود دارد که مهمترین آنها را بیان می کنم:«
1- از فرشتگان بزرگ الهى است که بر طبق بعضى از روایات حتى از جـبرئیل برتر است چنانکه در حدیثى از امام صادق(ع)مى خوانیم:«او فرشته اى است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل»!و همین طور در تفسیر«علی ابن ابراهیم»نیز آمده است:«روح فرشته ای است که برتر از جبرئیل و میکائیل است و او با رسول الله(ص)همراه بوده و با امامان(علیهم السلام)نیز همراه است.»
2- منظور «ارواح انسانها»است که همراه فرشتگان بپا می خیزد.همانطور که در آیه ی29سوره ی حجر می خوانیم:«در آدم از روح خودم دمیدم».
3- منظور مخلوقی است غیر از فرشتگان و برتر از همه ی آنها.
4- منظور جبرئیل،پیک وحی خدا و واسطه ی میان او و پیامبران،است که بزرگترین فرشتگان می باشد.»و درتفسیر نور می خوانیم:«واژه ی روح در قرآن گاهی به صورت مطلق آمده مانند آیه 4 سوره قدر که معمولاً در این موارد،در برابرملائکه قرار گرفته است و گاهی به صورت مقید آمده مانند روح القُدُس و روح الأمین.»
بـه هـرحـال این مخلوق بزرگ الهى در قیامت همراه ملائکه آماده اطاعت فرمان او است.چنان هول و اضطراب محشر همه را فراگرفته که هیچ کس را یاراى سخن گفتن نیست.در تفسیر نمونه می بینیم:«در حـدیـثـى آمـده است که از امام صادق(ع) درباره این آیه سؤال کردند و ایشان فرمودند:«روز قیامت به ما اجازه داده مى شود و سخن مى گوئیم».
راوى سؤال مى کند در آن روز شما چه مى گوئید؟ایشان فـرمـودند:«تـمـجید و ستایش پروردگارمان را مى کنیم و بر پیامبرمان درود مى فرستیم و براى پیروانمان شفاعت مى کنیم و خداوند شفاعت ما را رد نمى کند».»در جای دیگری می خوانیم:«از این روایت استفاده مى شودکه انبیا وامامان معصوم نیز در صف فرشتگان وروح قرار مى گیرند و از کسانى هستندکه به آنها اجازه سخن گفتن ومدح وثناى خداوند وشفاعت داده مى شود.»
سپس اشاره به این روز بزرگ که هم روز قیامت انسانها و هم فرشتگان و هم یوم الفصل و روز کیفر طاغین و پاداش متقین است،کرده مى فرماید:«آن روز حق است»(ذَلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ).
در تفسیر نمونه می خوانیم:«حـق بـه مـعـنى چیزى است که ثابت است،واقعیت دارد و تحقق مى یابد و این معنى درباره قـیـامـت کـامـلاً صـادق اسـت بـعلاوه روزى است که«حق»هرکس به او داده مى شود و«حقایق»و اسرار درون به ظهور مى پیوندند؛بنابراین روزى است به تمام معنى حق»و چـون تـوجـه بـه این واقعیت مى تواند مؤثرترین انگیزه انسان براى حرکت به سوى پروردگار و اطـاعـت فـرمان او گردد بلافاصله مى افزاید:«پس هرکس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمى گزیند(و به سوى او باز مى گردد)»(فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا).
سـپس در آیه ی بعد به عنوان تاکید روى مساله مجازات مجرمان و بیان نزدیک بودن آن روز بزرگ در بـرابـر کـسـانى که آن را دور یا نسیه اش مى پندارند،مى افزاید:«وما شما را از عذاب نزدیکى بیم دادیم»(إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیباً).امیر مؤمنان،على(ع)،در حدیثی که در تفسیر نمونه هم بیان شده مى فرماید:«هرچیزى که مى آید قریب و نزدیک است».چرا نزدیک نباشد در حالى که مایه اصلى عذاب الهى اعمال خود انسانها است که همیشه با آنهاست؛همانطور که در آیه 54سوره ی عنکبوت می خوانیم:«و جهنم هم اکنون کافران را احاطه کرده»و از آنـجـا کـه در آن روز گـروه عـظیمى غرق حسرت و اندوه شده،نادم وپشیمان مى گردند حـسـرتـى کـه به حالشان سودى نخواهد داشت و ندامتى که نتیجه اى ندارد به دنبال این هشدار مـى افـزایـد:«ایـن عـذاب در روزى خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دستهاى خود فرستاده مـى بـیـند و کافر مى گوید:اى کاش خاک بودم(و گرفتار عذاب نمى شدم)»!(یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ وَیَقُولُ الْکَافِرُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُرَابًا).
اصولاً یکى از بهترین پاداشهاى نیکوکاران و یکى از بدترین کیفرهاى بدکاران همین اعمال مجسم آنهاست که همراهشان خواهد بود.
در تفسیر نمونه می خوانیم:«آرى!کار انسانى که اشرف مخلوقات است گاه بر اثر کفر و گناه به جائى مى رسد که آرزو مى کند در صف یکى از موجودات بى روح و پست باشد.»در آیـات قرآن مى خوانیم:کفار و مجرمان هنگامى که صحنه قیامت و دادرسى پروردگار و جزاى اعمالشان را مشاهده مى کنند عکس العملهاى مختلفى نشان مى دهند که همگى حکایت از شدت تأثر و تأسف آنها مى کند.
گاه مى گویند:«واى بر ما از این حسرت که در اطاعت فرمان خدا کوتاهى کردیم»(زمر/56). و گاه مى گویند:«خداوندا! ما را به دنیا بازگردان تا عمل صالح انجام دهیم»(الم سجده /12). و گـاه همان گونه که در آیات مورد بحث آمده است مـى گـویـنـد:«اى کاش خاک بودیم و هرگز زنده نمى شدیم».
جبر و اختیار
در تفسیر نمونه می بینیم:«این مسئله از قدیمی ترین مسائلی است که در میان دانشمندان مطرح بوده؛گروهی طرفدار آزادی اراده ی انسان و گروهی طرفدار جبر بوده اند و هرکدام دلائلی برای اثبات مقصد خود ذکر کرده اند.
ولی جالب این است که هم طرفداران جبر و هم طرفداران اختیار در عمل،اصل«اختیار »را به رسمیت شناخته اند یا به تعبیر دیگر تمام این بحث ها فقط در عرصه ی حرف است و در عرصه ی عمل نقشی ندارد.
اگر جبری در کار است چرا بدکاران را سرزنش و نیکو کاران را ستایش می کنند؟اگر جبری در کار است توبه و حسرت چه معنی دارد؟
و جالب اینکه قرآن نیز مکرّاراً روی همین مسئله تکیه کرده.همان طور که در این آیه می گوید:« هر کس بخواهد راهی به سوی پروردگارش برمیگزیند»(فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا)
یـعـنـى تمام اسباب این حرکت الهى فراهم است؛انبیا به قدر کافى ابلاغ فرمان حق کرده اند عقل انسانى نیز که پیامبرى از درون او است راه او را روشن کرده،سرنوشت طاغیان و پرهیزکاران نیز بـه خوبى تبیین شده؛تنها چیزى که باقى مانده تصمیم قاطع انسان است که با استفاده از اختیارى که خدا به او داده است راه را برگزیند و پیش رود.»
پیام ها و نکته ها
در تفسیر نور می بینیم:«نه تنها انسان و جن،بلکه فرشتگان نیز در صحنه ی قیامت حاضر می شوند.«یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ»سرنوشت اخروی هر کس به دست خود اوست.انسان در انتخاب راه آزاد است ولی چون قیامت حق است پس باید راهی را انتخاب کرد که به سوی او باشد.دلیل غفلت غافلان آن است که آنان قیامت را دور می پندارند.برای افراد غافل،هشدار و انذار مهمتر و بهتر از بشارت است«إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ».خاک از کافران هم بهتر است چراکه بر خلاف کافران که فقط شرّشان به مردم می رسد،فوایدی دارد؛یک دانه را می گیرد،یک خوشه می دهد ولی کفّار صدها دلیل و برهان می شنوند ولی یکی را نمی پذیرند.»
نتیجه گیری
با توجه به نظام دقیق عالم هستی رستاخیز أمری لازم به نظر می رسد،چراکه هستی انسان بدون آن بیهوده خواهد بود.
خداوند حکیم با قرار دادن عذاب شدید کفار در برابر پادش عظیم باتقوایان و واگذار کردن انتخاب مسیر به خودمان در این سوره در واقع ما را در آزمایشی بزرگ قرار داده تا بتوانیم با استفاده از عقلی که آنرا هم خداوند به ما داده عاقبت خودمان را بسازیم و حق را از باطل تشخیص دهیم.در واقع تنها راه حل برای نجات خودمان از عذاب شدید جهنم احادیث و آیات قرآن مبین است که باید با استفاده از عقل و منطق از آنها استفاده کنیم و خودمان را به پاداش عظیم خداوند برسانیم.
بار الها!آنروز که جهنم،مرصاد طاغین و بهشت،مفاز متقین می شود چشم امید همه ی ما به لطف تو دوخته است.آنروز که همه ی اعمالمان را با چشم خود می بینیم ما را شرمنده و شرمسار مکن.