امام مهدی(عج):
در [مادرم، فاطمه زهرا(ع)] دختر رسول خدا(ص) برای من اسوه و الگویی نیکوست.
الغیبه طوسی، ص286، ح245
امام مهدی(عج):
در [مادرم، فاطمه زهرا(ع)] دختر رسول خدا(ص) برای من اسوه و الگویی نیکوست.
الغیبه طوسی، ص286، ح245
در چند روز گذشته که اتفاقا مصادف با چهلمین دهه فجر انقلاب اسلامی نیز بود انتظار داشتیم صداوسیما ی جمهوری اسلامی به تبیین آرمانهای انقلاب اسلامی و گفتمان امامین انقلاب بپردازد ولی در عین حال شاهد برنامه ها و گزارش هایی بودیم که به بررسی دستاوردهای خاصی که انقلاب اسلامی در چهل سال گذشته به دست آورده پرداخته بود. دستاوردهایی که به شکل تعجب برانگیزی همگی رنگ و بوی توسعهای داشتند. گویا صداوسیمای جمهوری اسلامی یادش رفته که انقلاب خمینی، انقلاب عدالت و دیگر ارزشهای انسانی بود، نه انقلاب توسعه طلبانه. یکی از جالب توجه ترین این گزارشها، گزارشی بود که به مقایسه مقدار توسعه راه آهن و اینترنت و ... و در نهایت افزایش نفوذ منطقهای در جمهوری اسلامی و مصر در طول چهل سال گذشته پرداخته بود و میخواست نشان بدهد که حکومت پهلوی نمیتوانست این همه توسعه را برای کشور به ارمغان بیاورد و این توسعهها به برکت جمهوری اسلامی اتفاق افتاده.
گذشته از این که اگر در چهل سالگی انقلاب بخواهیم آنرا با ساختار فاسد، معیوب و وابسته ای مقایسه کنیم که به عقیده برخی از کارشناسان حتی نمیتوان آنرا حکومت نامید، بزرگترین ظلم به این انقلاب است باید از ایشان بپرسیم با وجود اینکه این گزاره کاملا درست و منطقیست و یک ساختار وابستهی ضعیف هیچگاه قادر نبود چنین دستاوردهایی حاصل کند و در این شکی نیست ولی آیا یک حکومت ملی-مذهبیِ سکولارِ لیبرالِ داخل انقلاب از جنس مهندس بازرگان هم قادر نبود این توسعهها (با تعریفی که صداوسیما از آن دارد) را فراهم کند؟
شاید بهتر بود در این فرصت پاسخ این سوال داده شود که آیا وضع مطلوب انقلاب، همین است و اگر چنین است پس امام چه مشکلی با بازرگان و نهضت آزادی و لیبرال ها داشت؟ اگر فقط همان معیارهایی را در نظر بگیریم که صداوسیما این روزها به ما میآموزد، دستاوردهای ما در این چهل سال چه تفاوتی مثلا با ترکیه دارد؟ آیا شهدای ما برای توسعه راه آهن و اینترنت و افزایش نفوذ منطقه ای، جانشان را وقف اسلام و انقلاب و امامین انقلاب کردند؟
آیا بهتر نبود صداوسیما در این مدت به جای گرفتن موضع انفعال و مقایسه انقلاب با یک ساختار وابسته و ضعیف پاسخ این سوالات را میداد؟ بهتر نبود توضیح دهد درست در همین ایام دهه فجرِ انقلابِ پابرهنگان، چرا جلسهی هیئت دولت باید در کاخ سعدآباد تشکیل شود؟
به نظر می رسد اثر و نقشی که صداوسیمای جمهوری اسلامی در استحاله انقلاب اسلامی دارد، هیچکدام از نهادها و سازمان های داخلی و خارجی ندارند.
آیا سکوت ما در برابر این استحاله بزرگ آنهم درست موقعی که باید شاهد بلوغ این انقلاب عظیم باشیم جایز است؟
وجدان مسئولین صداوسیما را ارجاع می دهیم به بیانات رهبر انقلاب در دیدار رییس و مدیران سازمان صداوسیما با ایشان در بیستم مهر ۱۳۹۴ و جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی در چهارم اسفند ۱۳۷۷ که در مورد استحاله انقلاب اسلامی هشدار دادهاند.
در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است
به من اجازه در اوج پر زدن داده است
در ان کرانه که همواره یک نفر آنجاست
که در پذیرش مهمان همیشه آماده است
در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد
بدون رنگ ز بازار حسن افتاده است
همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است
شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است
سوال می کند از خود هنوز آهویی
که بین دام و نگاهت کدام صیاد است
دلم که دست خودم نیست این دل غمگین
همان دلی است که جامانده در گوهر شاد است
بدون فن غزل بی کنایه می گویم
دلم برای تو تنگ است شعر من ساده است…
حضور ائمه جمعه کشور در سی و پنجمین نشست سالانه اتحادیه دفتر تحکیم وحدت با شعار
#مسئول_مردمی، #نظارت_همگانی
حاجآقا عابدینی امام جمعه قزوین، حاجآقا فلاحتی امام جمعه رشت، حاجآقا موسوی فرد امام جمعه خرمشهر
"آیتالله فلاحتی" امامجمعه رشت:
• ائمهجمعه #نمایندگان و #چشم رهبر هستند، رهبری وظیفه نظارت دارند و ائمهجمعه چشم رهبر هستند.
• #نظارت، #رصد و بیان #مطالبات مردم از وظایف ائمهجمعه است.
• ائمهجمعه مطالبهگر #دردهای مردم در جامعه هستند.
• در پازل حکومتی و نظاماسلامی بعضیها جایگاه خودشان را #فراموش کردند.
• حاکمان و مسئولان باید خودشان را در طراز #مردم_عادی ببینند اما خیلی از مسئولین فراموش کردند که مردمی بودن یعنی در کنار مردم بودن و کارهای مردم را کردن اما با حفظ هویت مشخص خودشان.
آیت الله عابدینی، امام جمعه قزوین در پاسخ به این سوال که "اگر در چندماه آینده مردم رنج دیده در خیابان اعتراض مسالمت آمیز کنند آیا شما با آنها همراهی خواهید کرد یا نه؟"
گفتند:
به جای اینکه مردم ما بیایند داخل خیابان باید مسئولانمان را از کاخ بیرون بیاریم و به میان مردم بیاوریم.
نه! من آمادگی ندارم بیایم توی خیابون ولی آمادگی دارم بیاییم آن کاخ نشینان را از کاخ پیاده کنیم.
یادمه دوم دبیرستان بودم و فردای روزی که اجرای برجام شروع شد عربی داشتیم استادمون از روی قیافم حدس زد که من اصولگرام! بعد تیکه انداخت که دیدین موفق شدیم و شروع کرد مشکلات شهر رو شمردن که قراره با برجام حل شه
گفتم هیچ اتفاقی نمیافته و همه اینایی که گفتین راه حلش توی خود کشوره نه تو لوزان و وین و ژنو ...
گفتم اینهمه سعی نکنیم خودمونو تحقیر کنیم
گفتم پای این راکتوری که قراره توش بتن بریزن خون دادیم
گفتم فکر علیرضا باشین
گفتم تو بهترین حالت چند روز یه نمایشی میدن و بعدش همه چی حتی از قبل هم بدتر میشه
هرچی به فکر من دانش آموز دوم دبیرستانی می رسید گفتم
دبیر فوق لیسانسم لبخندی زد و بغل دستیم گفت آقا این اصولگراست ولش کنین
من اصولگرا نبودم و نیستم
فقط کشورم و مردم کشورم برام مهم بود و هست
ولی بعد سه سال و اندی متاسفانه همون اتفاقی افتاد که اون دانش آموز دوم دبیرستانی میگفت در حالیکه خودش هم اصلا دوست نداشت اون اتفاق بیافته و مدام با خودش میگفت کاش اشتباه کرده باشم...
همه ما معمولا وقتی با فاصله کوتاهی نتیجه نا مطلوب اقدام یا تصمیم نادرست خودمونو می بینیم بر می گردیم و پشت سرمونو نگاه می کنیم تا ببینیم اشکال کارمون کجا بود که اونی که می خواستیم نشد!
اما اگه همین نتیجه نامطلوب با یه فاصله زمانی نسبتا طولانی از تصمیم اشتباهمون اتفاق بیافته کمتر پیش میاد که بازم برگردیم و دنبال اشکال کارمون بگردیم.
اگه این نتیجه نامطلوب به تدریج و به خاطر یه سری تصمیم ها و اقدام های نادرست باشه ، حتی بدتر هم میشه مخصوصا اگه به این شرایط عادت هم کرده باشیم.
اما گاهی پیش میاد که با وجود همه این موانعی که نمیذارن برگردیم و پشت سرمونو نگاه کنیم ، یه دفعه ای به خودمون میایم و این سوال رو از خودمون می پرسیم که کجای کارم لنگ میزنه که نتونستم به هدفی که داشتم برسم؟ چه تصمیم یا تصمیم های اشتباهی باعث شد که به اینجا برسم؟
به نظر من الان همون موقعیه که باید این سوال رو از خودمون بپرسیم؟ از خودمون بپرسیم ما به چی عادت کردیم که الان اینهمه از اهدافمون فاصله داریم؟ چی شده که الان دیگه حتی می تونیم به این شرایط بد هم عادت کنیم؟ مگه قرار نبود ما به سمت آرمانشهر بزرگ و شکوهمند خودمون حرکت کنیم؟ مگه قرار نبود این آرمانشهر رو با دستای خودمون بسازیم؟ آرمانشهر شکوهمند تمدن نوین اسلامی ...
آرمانشهری که از اول هم قرار بود خودمون برای ساختنش قیام کنیم و خدا هم وعده داده بود که اگه تو این راه قدم برداریم ، بهترین و کاملترین بنده خودش رو برای رهبری ما میفرسته ...
کسی که نه تنها وعده موعوده که حضرت معشوق هم هست ...
چی شده که ما حتی یادمون رفته میخواستیم کجا بریم؟ چی شده که قانع شدیم به این بازی های دم دستی اطرافمون؟ چی شد که اونی که می خواستیم نشد...؟
مگه قرار نبود کنار همین انسان کامل عدالت رو اونطوری که خدا ازمون خواسته به پا کنیم؟ مگه قرار نبود امت خوبی برای حضرت معشوق باشیم؟ مگه قرار نبود دنبال تحقق این وعده موعود بریم؟ مگه قرار نبود با تمام وجودمون عاشق خدا بشیم...؟
مگه یادمون رفته قرار بود کنار حضرت معشوق به چه سعادتی برسیم؟ چه بهشتی قرار بود رو زمین بسازیم... چه صلح و عدالتی... چه صداقت و صفایی... چه انسانیتی... چه عقلانیتی... چه آزادی و محبتی قرار بود تو این بهشت برای خودمون بسازیم...؟
هنوز هم خیلی دیر نشده
آره...
همین حالا وقتشه که برگردیم عقب و از خودش بپرسیم که... کجای کار ما پیش تو لنگ میزند!!؟
سلامی به تو ای مأمن هر ساله من
و ای چاره هر حسرت بی چاره من
عمر امسال چه بی صبر چو هر سال به سر آمد و اما نرسیدی
جان همه ی اهل ستمگاه زمین بر لبش آمد نرسیدی
***
ای مقصد هر راه در این عرصه بی راه
و ای منتظَر هر چه ستم دیده و ای پاسخ هر آه
وقتش نرسیده که بیایی و غم از چهره عالم بربایی؟
وقتش نرسیده که بیایی و زمین گیر کنی هرچه که ظلم و ستم و کفر و ریا هست؟
وقتش نرسیده بدهی اهل زمین را تو رهایی؟
تو ای جلوه ای از حسن رخت منظره ماه
ذره های تن من همچو زمین تشنه دیدار تو هستند
ضربان دلم هر لحظه چنان نبض زمین دست تو هستند
که نفس های زمین را به نفس های تو بستند
***
آه ای وعده موعود ...
آخرین جمعه امسال چو هر سال چه بی رحم گذشت
آخرین وعده دیدار رخ حضرت دلدار در این سال چه بی گاه گذشت
تو ای دست خدا بر سر ما اهل سکوت و خفگی ، درد
کجایی که ببینی ستم و جور چه ها بر سر این قوم زمین خورده نیاورد
که این پیکر خونین و ستم دیده و بی جان ، چه ها بر سرش آمد
منشاء هر قتل و ستم پیشه ی این دهر شده مدعی نظم نوینی به زمانه
و در این دهکده ، صهیون شده قارون و ستم پیشه این دورِ زمانه
که چگونه دل آن پیر جماران پر خون شد ز ستم های زمانه
و غریو انا عطشان همین قوم ستم دیده به افلاک رسیده
ز غم هجر تو و هجمه بیداد یزیدان زمانه
عرق شرم نشسته بر پیشانی آن پیر و علمگیر زمانه
معذرت خواسته از رب تو و امت تو بر سر بیداد و فساد لیبرالها و به جای لیبرالها
و شده صف شکن جبهه ی پیکار علیه لیبرال ها ، تک و تنها چه یلانه
***
تن خونین یتیمان یمن در یک سو
تن بی سر شده طفل میانمار دگر سو افتاد
قاتلی بر تن قربانی گریان
خنجر خشم پس دیپلماسی ها عریان
چه ستم ها که از این قوم به خون تشنه و بیگانه پرست لیبرال نام به مردم رفته
و چه عمامه به سر ها که پی راحتی خود رفته
چه ستمها که پی پیروی از عدل علی بر ما رفت
زخمی از دشنه بیدادگر اهل ستم بر دل دنیا رفته
و هر ذره ای از جسم به خون خفته این توده خاکی
چراغی ست نشانی ده زخمی که ز سر نیزه صهیون خورده
و نماینده ی داغی ست که از سلطه ی قارون خورده
مردم قربانی شده ی دست سیاست بازی
خنده ای دیپلماتیک بر تن بی جان شهید
لب خندان شهیدی که سرش بی تن ماند
و شهیدی که تنش مثل تن اربابش
جلوی چشم همه بی کس بود
و چه اندک خردانی که به او طعنه زدند
***
آه ...
چه بگویم که خودت با خبر از این دل زاری
که خودت محرم اسرار خدایی
چه بگویم که همین یاد تو هم مرهم هر زخم عمیق است
که همین عطر نفسهای تو هم علت احیای زمین است
و ولله که تا در رگ من قطره ای از خون جریان داشته باشد
تن من نذر تو و دیده من محو تماشای تو باشد
و ولله که این قبضه شمشیر به دست من و من گوش به فرمان تو ام تا دم مرگم
که از ریشه درآرم تن بی ریشه ی این ظلم و ستم را
و از جان گذرم مثل شهیدان رهت بر سر این راه
که این جان چه بود در بر جانان
به جز تحفه ای ارزان
***
و تو ای ماه نشانی ز رخت در شب غیبت
و ای منجی و ای موجب بیداری امت
چه شود گر تو بیایی و از این وضع نجاتم بدهی
چه شود داغ مرا هم به نگاهت تو دوایی بدهی
چه شود با خبر وصل تو پیوند خورَد سال جدیدم
چه شود همچو شهیدان رهت
با نفس پاک تو پیوند خورَد لحظه آخر نفس من
که نفس گیر شده حال زمین از ستم و جور
و بهار است هر آن فصل که یک جو
ز نم عطر نفس های تو را داشته باشد
***
چه بهاریست بهاری که نفس های تو را داشته باشد
چه بهاریست بهاری که تو را داشته باشد ...
معقولترین معشوق من ...
بلند ترین شب امسال هم در فراق تو گذشت
چه گذشتنی؟!
مگر بدون تو اصلا زمان گذری هم دارد؟!
همه دور هم بودیم و خوش و خوشحال ...
و تنها جای تو میان سفره های دلمان خالی بود
راستش را بخواهی فکر می کنم تمام این شادیها بهانه ایست که غم هجران تو را فراموش کنیم
ولی مگر نه این است که عشق تو با جانهای ما گره خورده است ؟...
مگر نه این است که تمام عمرمان بدون تو خواب و خیالی بیش نیست ؟
مگر نه اینکه هوایی که نفس های تو را ندارد قابلیت زندگی ندارد ؟...
مگر نه اینکه اگر همین اندک عطر دل انگیز تو در هوایمان نپیجیده بود حیاتی هم نبود ؟...
چه تقارنی داشت میلاد پیامبر اکرم با روز دانشجو
پیامبری که آغاز گر عصر جدید تمدن و علم بود
مایکل هارت (اخترفیزیکدان و پژوهشگر امریکایی) : محمد مؤثرترین شخصیت تاریخ بشر است.
کتاب «صد» رتبهبندی مؤثرترین چهرههای تاریخ، کتابی به قلم مایکل هارت (اخترفیزیکدان و پژوهشگر امریکایی) است. این کتاب رتبه بندی ۱۰۰ شخصیت میباشد، که بر طبق نظر مایکل هارت، بیشترین تاثیر را در تاریخ بشری داشتهاند. در این کتاب، محمد پیامبر اسلام رتبه نخست را دارد. آیزاک نیوتن و عیسی مسیح نیز در رتبههای دوم و سوم جای دارند. در رتبههای بعدی نیز بودا (معلم معنوی، فیلسوف و بنیانگذار بودیسم)، کنفوسیوس (فیلسوف بزرگ چینی)، پولُس (مبلغ بزرگ مسییحیت و از اصلیترین عوامل انتشار مسیحیت در اروپا)، تسالی لون (سیاستمدار بزرگ چینی و مخترع کاغذ)، یوهانس گوتنبرگ (مخترع دستگاه چاپ)، کریستف کُلُمب، آلبرت انیشتین و... جای دارند.
👈🏻 خلاصه گفتار مایکل هارت:
«انتخاب من، به عنوان بالاترین جایگاه در این لیست جهانی (یعنی محمد) ممکن است بعضی افراد را شگفت زده کند و همچنین ممکن است مورد پرسش دیگران واقع شود، اما او تنها مرد تاریخ است که در ابعاد معنوی و مادی به شکل خارق العاده ای موفق (Supremely Successful) بوده است. محمد یکی از بزرگترین ادیان تاریخ را پایه گذاری و ترویج کرد و رهبر سیاسی تاثیرگذاری شد. امروز، سیزده قرن پس از وفاتش، نفوذ او همچنان نیرومند و فراگیر است... محمد، به هر حال مسئول هر دو بخش الهیات دین اسلام و همچنین اصول اخلاقی دین اسلام میباشد. از این گذشته، محمد (بر خلاف مسیح)، رهبری دنیوی بود، همچنان که رهبری مذهبی هم بود. این ترکیب بی مانند اثر گذاری سکولار و مذهبی است که باعث شده من احساس کنم که محمد سزاوار قرار گرفتن به صورت انفرادی به عنوان تاثیر گذارترین شخص تاریخ بشریت باشد.»
متن انگلیسی نوشته مایکل هارت:
recognized that ranking Muhammad first might be controversial, but felt that, from a secular historian's perspective, this was the correct choice because Muhammad is the only man to have been both a founder of a major world religion and a major ...military/political leader
در میان صد شخصیت مؤثر تاریخ، به قلم مایکل هارت
- مانی در رتبه 83
- کورش هخامنشی در رتبه 87
- زرتشت در رتبه 93 قرار دارد.
لبخند پدرانه ای که روی لبهای توست فرق دارد با لبخند فخرفروشانه ای که به مصیبت دیدگان طعنه میزند ...
به فدای دل مهربون و بزرگ تو که تنها سنگ صبور میلیون ها آدمه
به فدای تفکر #انقلابی تو که به #سیاسی_بازی آلوده نشده و نخواهد شد
به فدای دست مهربان تو که سر هرکی می کشی هر دردی هم که داشته باشه آروم میشه
به فدای عمامه خاکی تو که نشون میده درد مردم رو از نزدیک دیدی نه از سانروف ماشینت ...
سند ادعا های من استقبال مردمیست که با دیدنت دردهایشان از یادشان میرود
پ.ن: تصویر مربوط به بازدید سرزده امام خامنه ای از زلزله زدگان کرمانشاه
سال پیش گفته بودم اگه سال بعد هم نتونم اربعین پیاده برم کربلا ، دیگه دیوونه میشم
الآن میبینم که درست فهمیده بودم
خدایا من که سوختم ولی دیگه هیچ کسو اینجوری با حسرت نسوزون
هرکی امسال قراره اربعین بره کربلا و این پستو میبینه ازش التماس دعا دارم
فقط دوتا خواسته دارم
یکی اینکه شهید شم
یکی اینکه کربلا نرفته نمیرم
و بدانید که این سنگ قبرها آخرین سنگ قبرهایی نیست که رویشان نام خلیج فارس نوشته شده است ...
عاشقی دردسری بود نمی دانستیم ...
حاصلش خون جگری بود نمی دانستیم ...
پارسال حول و حوش اربعین بود که مطلبی نوشتم با عنوان ما در عاشق بودن خود عاقلیم و امسال وقتی داشتم در مورد زندگی محسن عزیز می خوندم بهم ثابت شد که دیدگاه درستی داشتم و به عشق خودم بیشتر ایمان اوردم.
زندگی نامه شهید محسن حججی یه منظومه عاشقانه اس ، منظومه ای که واژه به واژه اش عشق به خداست. از همون کودکیش. از همون وقتی که با بچگیش برای مولاش حسین مداحی می کرد. همون وقتی که تو هیأت کار می کرد ولی طوری خودش رو پنهان می کرد که هیچ کس نبیندش و حتی اسمی هم ازش برده نشه. همون وقتی که یه قلکی گذاشت تو اتاقش که هر سال یه قسمت از پس اندازش رو ببره توی اردوی جهادی با دستای خودش برای مردم محروم خرج کنه. همون موقع که برای فرهنگ جامعه دل می سوزوند و فقط برای ترویج کتاب خونی اونهمه زحمت کشید. و فصل آخر این منظومه ...