مقدمه
مشکل و معضل عمومی ما در علوم انسانی و اجتماعی و فلسفهی علم و ... در ایران، تعصب و پافشاری اصحاب این علوم بر صحیح و قطعی بودن مبانی ترجمه شده از علومی است که سالهای گذشته از طریق ترجمه وارد ایران شده ولی این روزها حتی در زادگاه خودشان هم خریداری ندارند.
تعصبی که موجب میشود تکنوکراتهای دولتی در ایران، هر سخن متفاوتی را غیر علمی بدانند درحالیکه در بعضی موارد، خود مطرح کنندگان این مباحث هم بعدها نظرات دیگری در رد یا تکمیل نظرات گذشتهی خودشان دادهاند و عموما خودشان چنین تعصبی روی این نظرات ندارند.
بدیهی است که هر واژه یا نهادی در یک زمینه فکری(context) معنا و مفهومی متفاوت با زمینه دیگر دارد؛ و این همان نکتهایست که تکنوکراتها و اغلب دانشآموختگان علوم انسانی در ایران عملا از آن غافلاند. در بهترین حالت اگر یک ایده را در یک جامعه درستترین ایدهی ممکن بدانیم دلیلی بر این نیست که برای جامعهی دیگری و انسانهای دیگری هم چنین باشد. چه رسد به اینکه این ایده بعدها در زادگاه خودش هم با تکامل مواجه شده باشد.
علوم انسانی یعنی حکومت و چنین نیست که بتوان مثلا فلسفه یا جامعه شناسی را از حکومت جدا کرد. چراکه هر ایدهای از یک پشتوانه فکری و فلسفی ریشه میگیرد و روشن است که وقتی یک ایده اجتماعی و حکومت داری را با قطعیت پذیرفتیم، فلسفهی آنرا هم پذیرفتهایم.