یادداشت بنده در آخرین شماره نشریه امیدیه انجمن اسلامی دانشجویان دفتر تحکیم وحدت دانشگاه تبریز. از اصالت و جایگاه گفتمان سلبی گفتهام و لزوم همراهی و همکاری تمام جریانات عدالتخواه در شرایط کنونی. قل تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم...
نگارنده در یادداشتی که شماره قبلی همین نشریه(یادداشت عدالتخواران درباری تا ائتلاف فراگیر عدالتخواهان) منتشر شد، به لزوم ائتلافی فراگیر میان تمام طیفهای عدالتخواهان تاکید کرد. ائتلافی که هدفش نفی وضع موجود و تاکید بر نقاط مشترک برای تحقق پایههای عدالت اجتماعی برای نزدیک شدن به وضع مطلوب خواهد بود.
در شرایط فعلی جامعهی ما رفع انحصار و شکستن حلقه بسته قدرت، نخستین خواسته هر عدالتخواهیست که عدالت را نه به مثابه یک ابزار که به عنوان یک آرمان اصیل و مقدس میبیند. این بحث را که موضوع این یادداشت است، همینجا میگذاریم و کمی بعد پی میگیریم.
اما از حدود یک سال گذشته که سیل اتهامات جریانات نزدیک به اصولگرایی به سوی عدالتخواهان روانه شد و برچسبهایی مثل خوارج و گروهک فرقان و ... با حجم بیشتری نسبت به گذشته به کار رفت، کمکم زمزمههای مرزبندی میان عدالتخواهان به گوش رسید. در مقاطعی که هماهنگی طیفهای عدالتخواهی در حال دردسرسازی برای نفعبَران وضع موجود بود، این تکثر گفتمانی میان عدالتخواهان مورد انتقاد قرار میگرفت. از جمله این مقاطع، ورود عدالتخواهان به انتخابات مجلس بود که البته انتقاداتی اساسی به آن وارد بود ولی اکنون جای طرح آن نیست. اما دو گروه غالب بودند که در آن مقطع، تکثر عدالتخواهان را به عنوان نقطه ضعف ایشان مکررا مورد نقد قرار دادند. اولی، عدهای مغرض که هرگونه جدی گرفته شدن جریان عدالتخواهی از طرف مردم را به معنای باخت سیاسی خود میدیدند و به هر بهانهای برای خدشهدار کردن چهره عدالتخواهان متوسل میشدند و میشوند. برچسبهای چپ و راست متفاوت بود ولی هدف یکی. اصلاحطلبان، با ژست روشنفکری، عدالتخواهان را انسانهای خطرناکی معرفی میکردند که اگر به همین روش ادامه دهند، تبدیل به جوکرهای ایرانی خواهند شد! و اصولگرایان نیز با تکیه بر مواضع چالشی برخی عدالتخواهان، میگفتند اگر مرزبندی صورت نگیرد، آینده جریان عدالتخواهی به خوارج ختم خواهد شد!
اما گروه دیگر، عدهای بودند که احیانا خود را نیز عدالتخواه میدانستند؛ اما به دلایلی، این حجم از تکثر را به ضرر آینده عدالتخواهی میدیدند و عدالتخواهانِ نزدیکترشان به لحاظ گفتمانی را به مرزبندی با دیگران توصیه میکردند؛ ایشان اساسا عدالتخواهی را نوعی فعالیت سیاسی قلمداد میکردند، که باید نوعی بیانیه و قالب حزبی داشته باشد تا چارچوبهای سفت و سخت گفتمانیشان را مشخص کند.
اکنون به چند سوال متداول در این مورد اشارهای کنیم و بعد ستایشنامهای در حق گفتمان سلبی عدالتخواهان...
- اصلا عدالتخواهان، این موجودات خطرناک! واقعا کیستند؟ در این مجال فرصت چندانی برای پاسخ دقیق به این سوال نیست ولی این را میدانیم که افراد زیادی خود را عدالتخواه میدانند. نخستین و مهمترین معیار مرزبندی عدالتخواهان را در یادداشت شماره قبل نشریه پیشنهاد کردیم که همانا نوع نگاه به عدالت است. آیا عدالت را به مثابه ابزاری برای رسیدن به اهدافی دیگر میبینند یا به عنوان نظمی جایگزین نظم موجود!
- با وجود اختلاف نظرها ائتلاف راهبردی چگونه ممکن است؟ خب تکثر و اختلاف نظر اساسا نه یک تهدید که فرصتی بینظیر است. علاوه بر اینکه وجود نظرات و سلایق متعدد، از ضروریترین فاکتورها برای بسط یک گفتمان است، وجود آزادی فکر(با لحاظ تفاوت دقیقی که شهید مطهری میان فکر و عقیده قائل است) با اصل عدالت اجتماعی نوعی رابطه لازم و ملزومی دارند. هر اندیشه عدالتخواهانهای که به فکر انحصار باشد و در آینده مطلوب خود، جایگاهی مناسب برای گفتمانهای رقیب قائل نباشد، خود اندیشهای فسادزا و ضدعدالت است. راه مواجهه با گفتمانهای رقیب، تعامل و تبیین و نهایتا سپردن داوری به جامعه است. اگر یک گفتمانی خود را خیر مطلق بداند هم، حق انحصار خیر را ندارد، چراکه انحصار خیر خود شر است.
شاید تا اینجای ماجرا همه چیز بدیهی به نظر برسد اما اشکال اینجاست که تحمل مخالف و خودداری از انحصارگرایی چیزیست و ائتلاف با رقبا چیزی دیگر. با این ائتلاف، عملا به گفتمان رقیب، فرصت و امتیاز میدهیم.
پاسخ این است که باید موقعیت امروزیمان را دقیقتر ببینیم. ما در وضعیت فعلی، با یک حلقهی بسته قدرت و انحصارِ همه چیز در دست عدهای خاص از جناحهای سیاسی موجود مواجهیم که همگی نقش مشابهی در نظم نامطلوب فعلی دارند؛ و از طرف دیگر عموم مردمی که هیچ راهی برای ورود به چرخه تصمیمگیری و اعتراض ندارند و محکوم همیشگی دعوای جناحهای سیاسی معلومالحالاند.؛ مجلس دیگر در راس امور نیست و نهادهای مختلفی از جمله شورای غیرقانونی هماهنگی سران قوا، خلا قانونی و سلایق سیاسی برخی اعضای شورای نگهبان و ... عملا اصل جمهوریت و مردمسالاری را تهدید میکنند. در چنین شرایطی که نیاز به توصیف بیشتری ندارد، نخستین اولویت، شکستن انحصار و حلقه بسته قدرت است. در این مرحله، اختلاف گفتمانی اساسا موضوعیتی ندارد و هدف ائتلافی فراگیر برای فائق آمدن بر قدرت منفی مرکز است(به خصوص این که این حلقه بسته آنقدر محکم شده است که صدای گفتمانهای خردتر را نشنود).
اختلافات ناشی از تکثر، در مراحل بعد از فراهم شدن سطح مطلوبی از عدالت اجتماعی و آزادی، موضوعیت مییابند که هر گفتمانی حتما باید در اثبات حقانیت خود بکوشد و در رقابتی عادلانه و البته «روشنگرانه» با گفتمانهای رقیب، نتیجه را به آرای مردمی واگذارد. و البته در این مرحله هم باید به شدت مراقب بود که گفتمان پیروز، انحصار ایجاد نکند و فرآیند عدالتخواهی متوقف نشود...
- این طرف بام و آن طرف بام کجاست؟ و ما کجای بام ایستادهایم؟! در هر زمینهای افراط و تفریط عامل انحراف و سقوط است. این ظرفیت انحراف در بحث حساسی چون عدالتخواهی بسی بیشتر هم هست. و چه زیبا گفت امیرالمومنین که هیچ نادانی را ندیدم مگر در حال تندروی یا کندروی![1] صحبت کردن از لزوم ائتلاف فراگیر عدالتخواهان نیازمند مشخص کردن حدود تندروی و کندروی هم هست. چون موضوع نوشته چیز دیگریست، اجمالا اشارهای به این موضوع میکنیم. نخست، ائتلاف با هر جریان منتفع از نظم موجود و وابسته به کلان گفتمانهای حافظ وضع موجود است و دومی جریانات وابسته به خارج از کشور و گروههای تروریستی و اپوزیسیونهای سهمخواه و از این قبیل (باید توجه کنیم مردم له شده زیر چرخهای وضع موجود و معترض به آن، که گاهی دست به خشونت و ناآرامی هم میزنند ولی نه وابسته به خارج از کشور هستند و نه از گروههای آشوبطلب و سهمخواه دیگر دستور میگیرند مشمول این گروه نمیشوند).
ضمنا فعلا به نظر میرسد، جریان عدالتخواهِ صاحب تشکیلات و شناخته شده در کشور بیشتر در حال افتادن از طرف اول بام است تا طرف دوم! پس دوباره به ضرورت توجه بیشتر به تکثر و البته گفتگوهای سازنده میان عدالتخواهان میرسیم.
در ستایش گفتمان سلبی!
جایی در فیه ما فیه، حضرت مولانا میگوید: «این پرتو، تو را به آن عِلمِ بزرگ و آفتابِ اصلی میخواند که: اُولَئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیْدٍ. تو این عِلم را سوی خود میکشی. او میگوید که من اینجا نَگُنجم و تو آنجا دیر رَسی. گُنجیدنِ من اینجا مُحال است و آمدنِ تو آنجا صَعب است. تکوینِ مُحال، مُحال است، امّا تکوینِ صَعب، مُحال نیست. پس اگرچه صَعب است، جَهد کُن تا به علمِ بزرگ پیوندی، و مُتوقّع مَباش که آن اینجا گُنجد که مُحال است...»