من به سوی پرودگارم می‌روم؛ او مرا راهنمایی خواهد کرد

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راهپیمایی اربعین» ثبت شده است

بدجوری سوختم ...

سال پیش گفته بودم اگه سال بعد هم نتونم اربعین پیاده برم کربلا ، دیگه دیوونه میشم

الآن میبینم که درست فهمیده بودم

خدایا من که سوختم ولی دیگه هیچ کسو اینجوری با حسرت نسوزون

هرکی امسال قراره اربعین بره کربلا و این پستو میبینه ازش التماس دعا دارم

فقط دوتا خواسته دارم

یکی اینکه شهید شم

یکی اینکه کربلا نرفته نمیرم

۰۸ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سجاد مقید

بیابید س.منتظر را...

اگه تونستین بگین من کدومیکیم

۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد مقید

ما در عاشق بودن خود عاقلیم

شاید حرفهایم کمی آشفته به نظر برسد ولی شما ببخشید چون حال این روزهایم هم آشفته است ...

خواهش می کنم یا نخوانید یا تا آخر بخوانید

یک عده می گویند عقل در مقابل عشق است

یک عده می گویند باید عشق را کنار گذاشت و فقط با عقل زندگی کرد و در مقابل آن عده ای می گویند باید عقل را کنار گذاشت و با عشق زندگی کرد

اما من ...

هیچکدام را قبول ندارم چون می بینم که هیچ کس نیست که دلداده ی چیزی نباشد.

یکی دلداده ی یک معشوق زمینیست

یکی دلداده ی پول و ثروت دنیاست

یکی دلداده ی رفاه و آسودگیست

یکی دلداده ی علم و دانش است

و یکی ...

یکی هم دلداده ی خداست

همه عاشقیم و برای رسیدن به معشوق خود هر کاری را می کنیم

به نظر من عشق را نباید تنها بین داستان لیلی و مجنون ببینیم

عشق در همه ی اطراف ما هست ؛ هر کس به دنبال معشوقی می دود ...

مگر آنان که با شکست مواجه شدند و نا امید شدند از وصال او و آنها همانهایی هستند که بدون منطق معشوق خود را انتخاب کرده بودند و بدون منطق به دنبال آن می دویدند

من معشوقی را می خواهم که ساخته ی ذهن و یا دست من نباشد

معشوقی که تمام نشود و پایانی نداشته باشد

معشوقی که غروب نکند

من معشوقی می خواهم که در راه رسیدن به او رشد کنم ...

معشوق من را نمی شناسید؟؟

چه چیزی یا چه کسی به غیر از خدای من می تواند چنین باشد؟

خدایی که همیشه با من است ...

چه من او را دوست داشته باشم یا نه ...  او مرا دوست دارد

همیشه مراقب من است و بار ها دیده ام که اگر مراقبم نبود من امروز نبودم

خدایی که تمام نمی شود و غروب نمی کند

خدایی که هرچه به او نزدیک تر شوم کاملتر شده ام

خدایی که همین نزدیکی است ...

او دوست داشتنی ترین معشوقیست که یک نفر می تواند داشته باشد

و به سوی او با سر بدود

عقل تا همین جا می تواند بیاید یعنی تا جایی که ببینی چه کسی لایق عشق ورزیدن است و ...

وقتی معشوقت را شناختی دیگر منطق جایگاهی ندارد ...  هر کاری را می کنی که معشوق می خواهد ، هر کاری را می کنی که تو را به معشوق برساند

منطق اینجا دلیل می خواهد ولی تنها دلیل تو معشوق است

همین است که ما در اختیار خود مجبوریم

این جبر خلقت است که یا باید معشوقی داشته باشی و یا باید زندگی را کنار بگذاری

اگر معشوق کسی خداست تنها چیزی که نزد او محبوب است آن چیزی است که او دوست دارد

هر چیز دیگری رنگ خود را در این میان می بازد

این چنین است که او هر چیزی را که دوست دارد به خاطر خدا دوست دارد

اگر به پدر و مادرش عشق می ورزد

اگر به همسر خود عشق می ورزد به خاطر اوست

اگر علم آموختن را دوست دارد به خاطر اوست

اگر انسان ها را دوست دارد و قصد خدمت به آنها را دارد به خاطر اوست

و اگر ...

اگر به حسین عشق می ورزد تنها به خاطر اوست

اگر او را بیشتر از هر چیز دیگر دوست دارد به خاطر اوست

به خاطر خداست که جان دادن به راهش آسان می شود

به خاطر اوست که پیاده به شوق او می دود

و به خاطر اوست که ... حسرت پیاده ها را می خورد ...

اگر عاشقی جنون است من مجنون

اگر دیوانگیست من دیوانه ...

ولی همه بدانند که من معشوق خود را عاقلانه انتخاب کرده ام

نظر شما چیست؟

۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۴۳ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد مقید