بسم الله
اوایل دهه هشتاد بود که گفتمانی نسبتا منسجم با عنوان عدالتخواهی ابراز وجود کرد. این گفتمان واکنشی به وضعیت آن روزهای جامعه بود. هشت سال دولت سازندگی با شعارهایی از قبیل مانور تجمل و بازگشایی کاخهای پهلوی قطار جمهوری اسلامی را به کلی از ریل انقلاب اسلامی و عدالتخواهی منحرف کرد. نخستین اعتراضات عدالتخواهانه هم در همان دوران در مشهد شکل گرفت که البته با سرکوب شدید و خشن مواجه شد.
دولت خاتمی با رویکردی انتقادی نسبت به این وضع، کسب اعتبار کرد و نهایتا به عنوان آلترناتیو وضع موجود رای بالایی کسب کرد. اما پس از تشکیل دولت و مشخص شدن تکلیف کابینه، در عمل تفاوت چندانی در ایدهی سیاسی این دو دولت به چشم نمیخورد و تنها امتیاز مثبت جریان دوم خرداد نسبت به سازندگی باز کردن فضایی محدود برای آزادیهای اجتماعی و جامعه مدنی بود که البته نهایتا آزادیاش به ابتذال کشید و جامعه مدنی منحصر به بخشی از طبقه متوسط شد که دغدغههایی تجملاتی و تشریفاتی داشتند و همچنان بخش زیادی از مردم و به خصوص طبقات اجتماعی پایینتر در حاشیه ماندند. بنابراین جای خالی آزادیهای اجتماعی واقعی و به خصوص عدالت اجتماعی همچنان حس میشد.
واکنش طبیعی جامعه به این سرخوردگی، رشد و فراگیری سریع گفتمان عدالت شد. گفتمانی که ابتدا منجر به پیروزی ائتلاف آبادگران در انتخابات سال 1381 شورای شهر تهران شد و سپس در مقیاسی بزرگتر تاثیر بسیار عمیقی در انتخابات ریاست جمهوری 1384 گذاشت و منجر به پیروزی محمود احمدینژاد به عنوان یک عدالتخواه در برابر هاشمی رفسنجانی به عنوان نماد تمام سرخوردگیهای گذشته شد. اما هرچه زمان گذشت این گفتمان خود را تکمیل کرد و طبیعتا در نقاط حساس تاریخی اختلافاتی در داخل این جریان ظاهر شد که منجر به سربرآوردن طیفهایی ذیل این گفتمان گشت.
عدالت اجتماعی و برقراری قسط و برابری و برادری، طبق نص قرآن هدف از ارسال رسل و انزال کتب بوده است و همچنین ارزشی مطلق در گفتمان انقلاب اسلامی میباشد. حتی پیش از انقلاب اسلامی نیز جنبش مشروطهخواهی با عدالتخواهی آغاز شد. بنابراین تعیین زمان مشخصی به عنوان مبدا تاریخ جریان عدالتخواه، کار دشواریست و اوایل دهه 80 در واقع مقطعیست که گفتمان عدالت پس از یک دوره سرخوردگی دوباره مسیر تبدیل شدن به گفتمان غالب را آغاز کرد. حال این جریان عدالتخواه ریشهدار از گذشته و احیا شده در دهه 80 در حالی به پایان دهه دوم از زمان احیا نزدیک میشود که طیفهای گستردهای را درون خود جای داده است و تقریبا با تمام گفتمانهای دیگر از جمله امنیت و استقلال و آزادیخواهی و اصلاحطلبی و اصولگرایی وارد گفتگو و چالش شده است.
آغاز جریانات خصوصی سازی یکی از نقاطی بود که اختلافات داخل این جریان را ظاهر کرد. همچنین اقدامات دولت نهم و دهم به عنوان نتیجه عملی گفتمان عدالت، منجر به موضعگیریهای متفاوتی شد که منشاء برخی دیگر از اختلافات گشت. با روی کار آمدن دولت روحانی که بسیاری او را معاون اول هاشمی رفسنجانی و کابینهی وی را کابینهی دولت سازندگی میدانستند، خاطرات فجایع دولت سازندگی زنده شد و جریان عدالتخواه بیش از پیش فعال شد و اقداماتی که سعی در تاثیرگذاری بر سیاستها داشتند، شدت گرفت. روند دولت در خصوصیسازی منجر به فسادهای وحشتناکی شد، فساد اقتصادی و سیاسی ابعاد جدیدی را تجربه کرد و پای وزرا و معاونین و نزدیکترین بستگان رییس جمهور در پروندههای سنگین فساد باز شد، ضریب جینی و اختلاف طبقاتی شروع به اوجگیری کرد. حقوقهای نجومی، دغدغهمندان انقلاب اسلامی و عدالت را چند ماه مبهوت ساخت و نهایتا با قانونی شدن اختلاف بیست برابری حقوق در مجلس، شوکی دیگر به جامعه وارد شد.
همهی این اتفاقات در دهه 90 منجر به دو پروسه مهم در دل جریان عدالتخواهی شد. 1- صراحت بیان عدالتخواهان بسیار بیشتر شد و به خصوص گفتمان عدالت از انحصار افرادی که به غلط یا درست منسوب به اصولگرایان یا دولت احمدینژاد شناخته میشدند خارج گشت و کمکم شعلههای عدالت دامن به اصطلاح خودیها را هم گرفت و طرفداران بیشتری از بدنه مردم جذب کرد و حتی اصطلاحا آش آنقدر شور شد که محافظهکارترین جریانات هم به طرز ریاکارانهای زیر علم عدالتخواهی آمدند. 2- حجم گسترده و سنگین فساد و لزوم مبارزه با آن، رویکرد بخش عمدهای از جریانات عدالتخواه را صرفا در فسادستیزی منحصر کرد و فضا به سمتی رفت که در همین شبهای گذشته، یک منبری مشهور در یک هیئت دانشگاهی با تقلیل دادن عدالت به گرفتن دزد، به نوعی سعی در تحقیر کل جریان عدالتخواهی کرد. حال آن که عدالت، مفاهیم بسیار وسیعی از جمله عدالت اقتصادی و برابری فرصتها تا آزادیهای اجتماعی و عدالت سیاسی و برابری در برابر قانون را در بر میگیرد. هرچند که برخی جریانات عدالتخواه نیز عدالت را صرفا به معنی عدالت اقتصادی تعریف میکنند و کارشان هم همان گرفتن دزد است اما این تنها یکی از رویکردهای کنشهای عدالتخواهانه است.
تاریخچهای کوتاه از مسیری که جریان عدالتخواه در چند دهه اخیر پیموده است ذکر شد. اما اگر در این مجال محدود بخواهیم طیفهای حاضر در این جریان را دستهبندی کنیم یک دستهبندی کلی در پیش رو خواهیم داشت. کسانی که عدالتخواهی را پروژهای میدانند برای رسیدن به اهدافی دیگر و در مقابل، افرادی که عدالت را ارزشی مطلق و ایدهای برای اصلاحگری در جامعه میدانند: