بسم الله
تعارف چرا؟ منطق تفکیک قوا و مهار قدرت برای ما نیست. تفکیک قوا بر اساس بدبینی نسبت به قدرت بنا شده و ما اساسا به قدرت خوشبینیم. حتی بالاتر از آن، ما اصولا قدرت را مقدس میدانیم. ما از مهار قدرت هراس داریم. البته برای این نتیجهگیری شواهد زیادی وجود دارد اما انگیزه من برای نوشتن این یادداشت اتفاقات اخیریست که در کشورمان در جریانند. و به خصوص بحث اخیرا داغ شدهی استیضاح دولت.
احتمالا اخبار مربوط به سفر استانی اخیر رییس دستگاه قضا به استان خراسان جنوبی را شنیدهاید. و همچنین سفرهای استانی رییس مجلس که پیشتر هم کمتر سابقه داشته.
ریاست جدید قوه قضاییه در ادامهی جبران بیکفایتیهای قوه مجریه(بخوانید بیدولتی)، پس از ورود به رابطه میان بانک و صنعت و احیای برخی صنایع تعطیل شده به دست بانک و همچنین اعلام عدم رسیدگی به شکایات بانکها ناشی از سود و جریمه نامتعارف، با هدف کاهش بهرههای بانکی غیر قانونی، این بار پیگیر بازگشایی بازارچه مرزی یزدان در زیرکوه خراسان جنوبی شده است. در نگاه اول احتمالا بگویید چه خوب است که قوه قضاییه بیکفایتی قوای دیگر را جبران کند. برای همین هم بخش نسبتا بزرگی از مردم نسبت به عملکرد قوه قضاییه رضایت بسیار بیشتری از قوای دیگر دارند.
خب چه اشکالی دارد؟ مگر چه تفاوتی میکند قوه قضاییه بازارچه مرزی را بازگشایی کند یا وزارت امور خارجه و صمت؟ یا چه فرقی دارد بانک مرکزی جلوی سودهای غیر قانونی بانکها را بگیرد یا قوه قضاییه به این امر رسیدگی کند؟ مگر هدف حل مشکلات مردم نیست؟
خب بیایید قصه را وارونه و از آخر به اول بخوانیم. کشور ما دچار بحرانهاییست و کسی در این مورد شکی ندارد. فشارهای کم سابقه خارجی از تحریم دارویی تا مکانیسم ماشه. بحران کرونا که در چند ماه گذشته به فشارهای خارجی اضافه شده. و بزرگتر از همه، بحران بیدولتی!
ملت ایران زیر سختترین فشارهایی که تا کنون تجربه کرده است در شرایطی قرار گرفته که قوه مجریه دیگر عملا انگیزه و ایدهای برای مقابله با بحرانها ندارد و برعکس، خود منشاء بسیاری از بحرانهاست! از بحران خصوصیسازیهای فاجعهبار و بی در و پیکر تا بحران تصمیم و اقدام وحشتناک بنزینی در آبان 98؛ و از آن تا برنامه بودجه 99 و تصمیم به فروش اوراق سلف نفتی به مردم و بدهکارسازی دولت آینده تا بیکفایتی و بحران مدیریت کرونا. و رهاسازی امور کشور و عدم رسیدگی به دم دستیترین مشکلات اقتصادی.
چه ایرادی دارد در این وضعیت که حاتم بخشیهای ارزی و ریالی دولت به نورچشمیها از جیب بیتالمال همچنان در جریان است و نه بانک مرکزی ارادهای برای کنترل بانکهای متخلف و فراهم کردن سازوکاری برای پیشگیری از جرایم ارزی دارد و نه وزارت امور خارجه به فکر بازگشایی بازارچه مرزی یزدان برای بهبود نسبی شرایط منطقه است، قوه قضاییه بیاید و برخی از این مشکلات را جبران کند؟ به عبارت سادهتر چه اشکالی دارد وقتی نمیتوانیم جلوی دزدی را بگیریم، پس از دزدی، تا جای ممکن دزد را بگیریم؟! قطعا مشکلی ندارد و دست دستگاه قضا هم درد نکند. اما این فهم ما از قدرت سیاسی و وضعیت نابسامانمان، مشکلات بزرگی دارد که بهشان میرسیم...
رییس قوه قضاییه پس از فجایع آبان 98 میگوید من این طرح را با شروطی پذیرفته بودم که رعایت نشد. خب بسم الله، نتیجه این رعایت نکردن شروط، جان باختن دهها انسان بیگناه بود. بفرمایید رییس دولت را محاکمه کنید به خاطر این عدم رعایت شروط.
مجلس یازدهم هم که با کمترین مشارکت مردمی در تاریخ انقلاب اسلامی در حالی روی کار آمد که زخم آبان 98 و پنهانکاریها و دروغبافیهای پس از هواپیمای اوکراینی مردم را به خشم آورده بود. مسالمتآمیزترین راه ابراز این خشم، همین عدم مشارکت در انتخابات بود که پیام مشخصی برای حاکمیت داشت. هر صاحب عقلی میتوانست پیام این اعتراض به حق مردم را بفهمد و متوجه شود که جلب رضایت مردم معترض، باید اولین اولویت این مجلس باشد. بدیهیست که جلب رضایت مردم خشمگین، با حل مسائلی رقم میخورد که موجب خشمشان شده. رسیدگی به امور شهدا و مردم بیگناهی که در جریانات اعتراض بنزینی کشته شده بودند و همچنین استیضاح دولت یا حداقل وزیر نفت و وزیر کشور و تقاضای پاسخگویی از پنهانکاران و دروغبافان ماجرای هواپیمای اوکراینی جزو اموری بود که هر عقل سلیمی به آن رای میداد. همچنین انتظار میرفت، مجلس برای اعاده حیثیت خود، حوزه اختیار شورای هماهنگی اقتصادی سران قوا را تحدید کند و با قانونمند کردن آن، شأن رأس قانونگذاری را بازیابد.
اما آنچه که تا کنون دیده شده دعوا بر سر دنا پلاس و مناقشه بر سر مفاهیم بدیهی شفافیت و بدیهیات اصلاح نظام مالیاتی بود و البته توییتهای تند برخی نمایندگان در برابر دولت و انفعال در عمل و صحن مجلس! مجلسی که در بحرانیترین روزهای کشور روی کار آمد، رفتاری در خور طبیعیترین وضعیت از خود نشان میدهد. نه در مواجهه با فشار خارجی (روزهایی که امریکا مشغول به کار انداختن یک طرفه مکانیسم ماشه بود) اقدام خاصی کرد و نه نسبت به مهار قدرت دولت و الزام آن به انجام وظایف خود، عملکرد خاصی داشت و در نخستین وظیفه خود که وضع و اصلاح قوانین است هم برای مثال اصلاح نظام مالیاتی که اتفاقا جزو شعارهایشان بود به یک قانون نه چندان امیدوارکننده فقط در خصوص خانههای خالی تقلیل یافت. که بعد از تصویب نهایی هم احتمالا در کنار قوانین گذشته خاک خواهد خورد!
اما نمایندگان همین مجلس در تحصن کارگران نیشکر هفت تپه حضور مییابند و قول رسیدگی به امور ایشان را میدهند! رییس مجلس هم مشغول سفرهای استانی شده است از مناطق محروم خوزستان تا سیستان و بلوچستان و ... نمایندگان تهران زخمهای کهنه حوزه خود را رها کردهاند و سفر استانی میکنند برای آشنایی با رنج مردم!! البته پیش از این هم فضای مجلس بیشتر در دست نمایندگان مرکز بود اما اینبار که یک مجلس یکدست و بیرقیب تشکیل شده، هم مرکزگرایی جغرافیایی-سیاسی آشکارتر شده و هم رییس مجلس، رییستر گشته!
حال باید از خود بپرسیم، اصلا فلسفه وجودی مجلس و حضور نمایندگان از نقاط مختلف کشور در آن چیست؟ رییس مجلس دقیقا چه حق و تکلیفی بر عهده دارد؟ سفر رییس مجلس و نمایندگان تهران به مناطق محروم و قول رسیدگی به امور اجرایی ایشان چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر قوه قضاییه توانایی قانون گذاری برای جلوگیری از دزدی را نداشت، مجلس که دارد. آیا کار مجلس، حل مشکلات بیکاری و بیآبی یک منطقه است یا وضع قواعدی برای جلوگیری از بروز چنین وضعی در کل کشور؟
این وضعیت خود گواهیست بر ادعای ابتدای متن. ما نسبت به قدرت خوشبین هستیم. ولی در عین حال ساختاری برای حکمرانی انتخاب کردهایم که بر مبنای بدبینی به قدرت بنا شده.
مگر توزیع قدرت بین قوا، تکلیفمان را روشن نکرده؟ مگر قانون اساسی برای زمان بروز مشکل و کمکاری عمدی یا سهوی یکی از قوا راه حل پیشبینی نکرده است؟ ما چرا به جای وضع قواعد و قوانین عادلانه، در دادگاه دنبال عدالت میگردیم؟ چرا آقای پناهیان، منبری معروف و به تعبیری ایدئولوگ بدنه نسبتا بزرگی از اصولگرایان، روی کار آمدن ریاست جدید قوه قضاییه را تعبیر به دوران پایان عدالتخواهی میکند و معتقد است دیگر با این آقایان دزدگیر! عدالت برقرار خواهد شد و از این پس باید مردم مطالبه دلسوزی و محبت کنند؟
مشکل دقیقا این است که ما با قواعد، زیاد کاری نداریم و در عوض به ارادهها امید میبندیم. اگر قاعدهی بازی این است که دولت بیکفایت استیضاح شود، ما ترجیح میدهیم قواعد را به هم بزنیم و نهادهای غیر مرتبط را مامور به جبران بخشی از این بیکفایتیها بکنیم. چراکه ما دولت/حکومت را نمایندگان مردم برای حکومت بر مردم نمیدانیم، بلکه ایشان را سرپرست/پدر ملت میدانیم و به همین دلیل از مهار قدرت (در اینجا استیضاح دولت) واهمه داریم. همانطور که از فقدان پدر و سرپرست در خانواده واهمه داریم. البته این نگرانی اغلب ناشی از پیوند عاطفی میان پدر و فرزند نیست. بلکه ترس از بیسرپرستیست. کودکان صغیری که عادت کردهاند به وابستگی و زندگی زیر سایهی سرپرست، از استقلال و آزادی به شدت واهمه دارند.
ما جامعه را متشکل از رعیت/پیرو و سرپرست/حامی فهمیدهایم که رعیت از سرپرستان پیروی کنند و سرپرست از رعیت حمایت کند، نه مجموعهای از قواعد و قوانین عادلانه که روابط بین مردم را تنظیم کند و میان مردم تا حد امکان روابط افقی و زمین رقابت تراز ایجاد کند. شاید برای همین هم قدرت را مقدس میدانیم. حاکم/رییس/پدر اراده میکند تا اقدامی انجام دهد؛ اگر حاکم خوبی باشد، کارش به نفع مردم است و اگر نباشد برعکس. یعنی ارادهی حاکم و قدرت اعمال اراده او مهم است و نه ساختارهای اجتماعی. برای همین برابری در برابر قانون اصلا معنایی ندارد. ما دنبال یک سرپرست/پدر هستیم که هم قانون وضع کند و هم مجری قانون باشد. نه حاکمی که طبق قانون وظایفی داشته باشد و اختیاراتی، تا به نمایندگی از مردم بر مردم حکومت کند. برای همین هم مشارکت اجتماعی در جامعهی ما به خوبی فهم نشده است. ما هر ساختار مردمسالارانهای را هم که وارد میکنیم در دل این معرفت سیاسی مان هضم میکنیم و تفاوت چندانی حاصل نمیشود.
قطعا بسیار شنیدهاید که چرا دولت فلان مشکل را حل نمیکند؟ شهرداری باید آسفالت کوچه ما را ترمیم کند. رهبری باید خودش جلوی فساد را بگیرد. یا حتی اپوزسیون هم شعار رضاشاه روحت شاد میدهد. اما کسی دنبال مجلس شورای اسلامی و شورای شهر را نمیگیرد. اگر هم بگیرد، دنبال نامه و توصیهایست که مشکل «من» را حل کند. ما همیشه دنبال قضای حاکم هستیم و اصولاً نه عاملیتی برای خود قائلیم و نه نیازی به قانون و قاعده داریم.
دولت باید «اراده» کند که مشکل آب غیزانیه را حل کند. «مجلس» باید اراده کند تا حقوق عقبمانده پرستاران را بدهند. و ما نیز منتظر اراده ایشان! اگر دستمان به رابطه و واسطهای برسد، مشکل خود را حل میکنیم. اگر هم نشد، نهایتا اعتراض میکنیم. حتی قانونی که حاکم را نسبت به مردم پاسخگو کند اینجا کار نمیکند. چراکه ما اساسا از حاکم پاسخ نمیخواهیم. صرفا برآورده شدن خواستهمان را میخواهیم و بس.
ما خدا را هم درست نشناختهایم. خدا را هم فقط با قضایش میشناسیم. قادری که بر عرشی تکیه زده و مشغول رسیدگی به امور مخلوقاتش است! خدایی که فقط میگوید باش تا بشود!! اما خبری از خدایی که اندازه میگیرد و منظم میکند و عالم را بر قواعدی استوار میکند نیست. ما خدا را خدای معجزات آنی میدانیم نه خدای برپا کنندهی آسمانها و زمین بر عدل...
این کجفهمی الهیاتی در تاروپود وجود ما ریشه دوانده و حتی در ادبیات روزمره ما نیز دیده میشود: خدا که وقت نمیکند به احوال ما برسد...! آری خدای صرفا فعال بما یشاء و اذا قال کن فیکون... وقت نمیکند به امور تمام مخلوقاتش برسد. این خدا اگر هم محدود به مکان نباشد محدود به زمان هست. ما خالق حکیمِ اندازهگیر و قاعدهگذار[1] را نشناختهایم. بالعدل قامت السموات و الارض[2] را نفهمیدهایم. ما خدا را دارای دستهای زیادی تصور میکنیم که با هر دست امور کهکشانها و سیارات و حتی انسان ها را رتق و فتق میکند. ناچار برای تنزیه، تعداد دستها را بینهایت در نظر میگیریم! اما همچنان پیشبرد امور عالم را حاصل قضا و ارادهی پروردگار در آن لحظه میپنداریم. ما حکمت خدا را نادیده میگیریم و این گونه راه فطور و خلل را به خلقت میگشاییم. میپرسید چطور؟! شما سدی را تصور کنید که ساخته شده و هزار سال سر جای خود ایستاده و سالهای پر آبی و کم آبی و سیل و طوفان را به خود دیده و تکانی نخورده. و سدی دیگر که سازنده آن با هزار دست و انگشت مشغول پر کردن سوراخهای سد است!! کدام معمار حکیمتر و قادرتر است؟! خدای صاحبْقَدَر قادرتر است یا خدای صاحبْقَضا؟ هل تری من فطور؟!
خدایی که جامع صفات جلالیه و جمالیه است را به پشتهای از صفات جلالیه تقلیل دادهایم و قادر بودن او را از حکمت خالی کردهایم. و اینجا میرسیم بر سر دعوای قدیمی عدلیه و اشاعره...
ما مردمی اشعری و جبرگرا هستیم که دنیا را فقط مقضی به قضای الهی فهمیدهایم؛ اما نه مقدر به قَدَر الهی. نیک و بد و عدل و ظلم را ناشی از امر و نهی ظاهری پروردگار در کتاب و سنت و البته اراده پروردگار در آن لحظه میدانیم و قاعدهمندی عالم را موجب محدودیت خدا میپنداریم. حال آنکه خدا خود ما را از این وهم نهی کرده و در توبیخ این نگرش افرادی که کردار زشت خود را به خدا نسبت میدادند، میگوید شما که خود میدانید مرتکب فحشا شدهاید! پس به چه اعتباری امر به فحشا را به خدا نسبت میدهید؟![3] پیام آیه روشن است. حسن و قبح امور را با عقل خود میتوانید تا حدود زیادی متوجه شوید و امری را که عقلا قبیح است، با ظاهر کلام منتسب به خدا هم نمیتوان توجیه کرد.
ما از ترس شرک، عاملیت انسان بر اساس قواعد عالم را هم نادیده میگیریم و همه را به خدا میسپاریم. حال آن که اگر عالم را واجد نظمی و قَدَری و سنت بلاتبدیلی بدانیم، و آسمانها و زمین را ایستاده بر عدل و تعادل، چارهای نداریم جز اقرار به عاملیت انسان در محدوده قواعد خلقت. و منظم دانستن امور جهان و مقدم شمردن حکمت و تقدیر الهی بر ارادهی آنی پروردگار.
ما از یک سو به نظم در جهان قائلیم و از دیگر سو قضای الهی را بر همهچیز مقدم میشماریم. حتی موقعی که لفظا قدر را هم کنار قضا میآوریم، منظورمان همان قضا و اراده خدا در آن لحظه است. مبلغان دینی ما قرائت عدلیه از دین را تبلیغ میکنند، اما در عمل اشعری زندگی میکنیم.
اینجا اول داستان است. ما از انتهای داستان و اوضاع نابسمان و بحرانی جامعه و سیاستمان شروع کردیم و به اینجا رسیدیم. اما اصلا بیکفایتی دولت چه ربطی به معرفت سیاسی و خوشبینی یا بدبینی ما نسبت به قدرت دارد؟ از آن عجیبتر این که معرفت سیاسی ما چه ربطی به الهیات آشفتهمان دارد؟ دلیل این سرگردانی معرفتی چه بوده؟ مگر همه مردم به این الهیات قائلند؟ اصلا مگر چند درصد مردم نگاه الهیاتی به جهان دارند؟! مگر خدا معجزه نمیکند؟
برای واضحتر شدن رابطهی اجزای وارونهشدهی این روایت، بد نیست دوباره داستان را مرور کنیم. اما این بار از اول به آخر! تا از معارف به واقعیات برسیم.
اما برای توضیح چرایی این سرگردانی معرفتی و الهیاتی نه مجالی هست و نه نگارنده اطلاعات و صلاحیت علمی کافی برای بررسی عوامل آن دارد. آنچه غیر قابل انکار است مصادیق این الهیات غیر اسلامی و غیر الهی در جامعه است که واقعیتهای دنیای ایرانی ما را شکل دادهاند. دقیقا همین ایمان صرف به قضای الهی و نادیده گرفتن نظم و قَدَر و قانون را میتوانید به همین صراحت در ادبیات و زبان اکثر دینداران و به خصوص مردم عادی کف جامعه که دین را نه از طریق کلام خدا بلکه عرفی آموختهاند، بشنوید. واقعیت اجتماعی چنین نگاهی را هم با چشم غیر مسلح در جامعهمان میبینیم! دینداری یا میزان دینداری مردم هم ارتباط چندانی با این معرفت اجتماعی ندارد.
همچنین نگارنده صلاحیت علمی بررسی معجزات و جایگاه قضای الهی را ندارد، اما نکته اتکای بحث ما این است که قَدَر الهی بر ارادهی آنی پروردگار تقدم دارد و خدا جهان را دارای قواعدی آفریده که انسان در محدودهی این قواعد، آزادی عمل و عاملیت دارد. و خدا هم این قواعد را به هم نمیزند که این خلاف حکمت الله است.
حال قصه را از اول مروری کوتاه میکنیم...
ما جامعه ایرانی در یک سرگردانی معرفتی و الهیاتی به سر میبریم. خلاصهی سردرگمی معرفتی ما سلب اراده و عاملیت از انسان و انکار سنن بلاتبدیل الهی در تاریخ و جوامع است. ما با سلب عاملیت از انسان منتظر قضای خدا میمانیم. روی زمین هم هر کس بتواند قضای امور را در دست بگیرد، قادر میدانیم و چون این صفت خدا را در او یافتهایم به نوعی قدرت او را مقدس میشماریم. همانطور که به درگاه خدا دعا میکنیم و بیتوجه به عاملیت انسان و قاعدهمندی جهان، انتظار داریم بیماریمان را شفا دهد، به دولت هم التماس میکنیم برایمان شغل درست کند و نرخ ارز را کنترل نماید. حتی گاهی از دست حکومت شاکی هم میشویم؛ درست همانطور که از خدا شاکی میشویم. که چرا فلان عزیز من از کوه افتاد و مُرد!!
الهیات رسمی، ما را محکوم به سرنوشت و قضای الهی میداند. وقتی در یک تصادف خیابانی یا سقوط از کوه، عزیزی را از دست میدهیم از خدا شاکی میشویم که چرا من؟! و اگر به قاعدهمندی خلقت قائل بودیم، چنین نبود. ما اختیار انسان و قاعدهمندی عالم را در بروز بسیاری از حوادث نادیده میگیریم و وقتی به موفقیتی میرسیم، خیال میکنیم خدا خواسته ما را موفق کند و موقع شکست، تصور میکنیم خدا با ما سر جنگ دارد!
همانطور که الهیات ما هنگام سقوط از کوه دنبال معجزه است تا نجاتمان دهد، بازتاب این معرفت در زندگی اجتماعیمان، ما را وابسته به دولت میکند و عاملیت جمهور را به حاشیه میبرد. ما همانطور که در رابطه خدا و بندگان، عاملیت انسان را نفی میکنیم، در روابط اجتماعی هم در مقابل قدرت حاکمه، وارد رابطه حامی-پیرو میشویم. ما حاکم را حامی و سرپرست میخواهیم، نه امیر. پس مهار قدرت برای ما یعنی خطر بیسرپرستی!
البته درآمدهای نفتی دولتهای ما نیز این تلقی خداگونگی دولت را در ذهن ما تثبیت کرده. اکثر ما وابسته به پول نفت دولتیم. نهایتا اگر کارآفرین هم باشیم اکثرا دنبال حمایتهای نفتی دولتیم. جامعهی مصرف کننده پول نفت... همانطور که در رابطه با طبیعت مخلوق خدا هم ترجیح میدهیم مصرفکننده منابع خام طبیعت باشیم تا اینکه زحمتی بکشیم و با تسلط بر قواعد طبیعت، چیزی بر آن بیافزاییم! ما نفت دولت را مانند نعمات بیپایان خدا تصور میکنیم و اینگونه وابستهتر هم میشویم.
بیسرپرستی برای ما وحشتناک است. ما اصولا همیشه منتظر رییس و قاضی (قادر و صاحب قضا) هستیم. چه خان باشد و شاه یا امام و ولیفقیه و رییسجمهور و ... مهم این است که رییس باشد. ما رابطه افقی را فراموش کردهایم. رابطه افقی مستلزم عاملیت تکتک افراد جامعه و قاعدهمندی روابط است و این کجا با الهیات ما میخواند؟!
این معرفت سیاسی نادرست در مواضع اخیر آقای پناهیان به خوبی دیده میشود. او میگوید «از حاکم اسلامی نباید عدالت بخواهید. عدالت یعنی گرفتن دزد و این کافی نیست. باید بیایید بالاتر و از حاکمان دلسوزی بخواهید.» حال آن که عدالت اجتماعی یعنی مجموعهای از قواعد که حق را به حقدار برساند و امور را در موضع خودشان قرار دهد. و این کلام امیرالمومنین و الهیات ناب اسلامی هم هست.[4]
فهم عدالت اجتماعی، نیاز به فهم قاعدهمندی دارد. الهیاتی که عملا به قاعدهمندی جهان خلقت توجه خاصی ندارد و به قضا تکیه میکند، ملک و مملکت زمینی را هم اینگونه میفهمد. عدالت را گرفتن دزد معنا میکند و میگوید اگر یک دلسوز در راس امور قرار گیرد، به نفع مردم است و اگر دلسوز نباشد نه! این سخنان هرچند از زبان یک منبری منتسب به جریان سیاسی خاصی خارج شده اما خلاصه مواجهه الهیات آشفته جامعه ما با واقعیت حکمرانی نیز همین است. به معنایی باید سپاسگزار آقای پناهیان باشیم که صریح و بیپرده، نتیجه عملی و منطقی الهیات بیقاعده ما را بیان کرد.
جامعهای که به امید قضای خدا و حاکمان (خدایان زمینی) زندگی میکند، چه کاری با قواعد عادلانه و نظم اجتماعی عادلانه و ... دارد؟ در جامعهای که اساسا نگاه خوشبینانهای به قدرت داریم و قواعد اجتماعی عادلانه را برای حفظ توازن جامعه حتی امر فرعی هم به حساب نمیآوریم، آیا تفکیک قوا معنایی میدهد؟ و اصلا جایی برای مهار قدرت هم میماند؟
منطق تفکیک قوا به بیان مونتسکیو، مهار قدرت و توازن قواست. حال آن که مهار قدرت حاکمان در معرفت سیاسی ما مهار قدرت سرپرست معنا میدهد و امری بس وحشتناک به حساب میآید. ما خود را وابسته به قدرت مییابیم. ما همیشه وابسته به سرپرست بودهایم و مهار قدرت را منجر به خلأ قدرت میدانیم که ختم به بیسرپرستی میشود. و چه ترسی بزرگتر از بیسرپرستی؟! آن هم برای اطفال صغیری که به شکل خودخواستهای نابالغی را انتخاب کردهاند و همیشه پیرو و تحت حمایت سرپرست بودهاند...
مهار قدرت در جامعه ما تعبیری هراسآفرین است. ما ولی را سرپرست معنی کردهایم اما حتی همین معنا را هم کج فهمیدهایم. از خود نپرسیدهایم که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»[5] یعنی چه! ما معنای «وَ المُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَیَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»[6] را به درستی نفهمیدهایم. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»[7] را متوجه نشدهایم و همیشه خود را صغیرانی وابسته به حمایت قضا و قدرت سرپرست فهمیدهایم.
در طرف مقابل، یونانیان و رومیان در افسانههایشان دنیا را با خدایان متعدد تصور کردهاند. خدایانی که قدرت یکدیگر را مهار میکنند و توازن قوای ایشان، به نفع جامعه است. همچنین انسان یونانی نیز در درگیری میان خدایان یونانی، عاملیت داشته. آگاهانه یا ناخودآگاه، اندیشه سیاسی مغرب زمین نیز، با همین اسطورههای الهیاتی عجین شده. اندیشه سیاسی غرب، نگاه بدبینانهای به قدرت دارد، همانطور که در اسطورههایشان هم وقتی یکی از خدایان توازن قدرت را به هم میزند و غالب میشود، جامعه دچار بدبختی و فلاکت میشود.
این لزوم مهار قدرت، در ناخودآگاه جمعی یونانی و رومی، فلسفه و اندیشه سیاسی خاص خود را شکل داده. بیسبب نیست که نظریه تفکیک قوا و مهار قدرت در مغرب زمین شکل گرفته و جان لاک و منتسکیو که مبدعان اندیشه تفکیک قوا برای مهار قدرت بودهاند، هردو اهل اندیشه غرباند و هر دو در فضای الهیات یونانی و رومی رشد یافتهاند.
ما قانون و قواعدی را وارد کردهایم که اساسا با معرفت اجتماعی ما و الهیات قضاگرای ما تناسبی ندارد. و به همین دلیل، ساختارهای وارداتی را از شکل خود خارج کردهایم. به رییس مجلس، قدرتی دادهایم که اصولا با مفهوم پارلمان تناقض دارد. در بحرانیترین شرایط که رییس جمهور، تمام منافع حکومت و ملت را تهدید میکند و قوانین را تحقیر میکند و در عین بیتفاوتی به امور کشور روز به روز قدرت بیشتری طلب میکند و به دست هم میآورد، قوای مقننه و قضاییه به جای محاکمه دولت و استیضاح او، به جبران بیکفایتی آن و حفظ وضع موجود به نفع قدرت اقدام میکنند. در این اوضاع که برخی نمایندگان با نیتی نامشخص، حرف از استیضاح میزنند، سفیر دولت در لندن، مردم را تهدید به سقوط بورس میکند. در این شرایط در هم و برهم، تعجبی ندارد که قوه قضاییه از جبران بیمسئولیتی بانک مرکزی در کنترل بهره بانکها تا پر کردن خلا توجه وزارت خارجه و صمت به بازارهای منطقهای را بر عهده بگیرد.
ما اساسا سرپرست بد را بهتر از بیسرپرستی میدانیم. اما این گزاره معرفتی را پشت پردهی «قانون بد بهتر از بیقانونی است» پنهان میکنیم. ما اصولا اعتقادی به قانون و قاعده نداریم که از بیقانونی بهراسیم. قانون در معرفت سیاسی ما همان تصمیمات قدرت است. به طوری که حتی اپوزسیون جمهوری اسلامی هم از شعار رضاشاه روحت شاد و شاهزاده برگرد استفاده میکند. یعنی نارضایتی خود از سرپرستان فعلی را با رفتن زیر پرچم رقبای ایشان ابراز میکنند.
خلاصه این که وضعیت امروز ما، حاصل الهیات آشفته و متناقض و معرفت اجتماعی صغیرپرور و سرپرستمحور ماست و تا ما به عاملیت خود در تاریخ و لزوم قاعدهمندی قدرت و نشاندن قانون به جای تصمیمات حاکم اعتقاد پیدا نکنیم، در بر همین پاشنه میچرخد...
انشاالله ادامه دارد...
[1] وَخَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا
و هر چیزى را آفریده و بدان گونه که درخور آن بوده اندازه گیرى کرده است.(فرقان/25)
[2] «آسمان ها و زمین به سبب عدالت و تعادل است که پایدار و استوارند.» مفردات، راغب اصفهانی؛ ص 325
[3] وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭ ﺯشتی ﻣﺮﺗﻜﺐ میﺷﻮﻧﺪ، میﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭘﺪﺭﺍﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻥ [ﻛﺎﺭ] ﻳﺎﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ. ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺖ ﻓﺮﻣﺎﻥ نمیﺩﻫﺪ. ﺁﻳﺎ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﻛﻪ نمیﺩﺍﻧﻴﺪ [ﺍﺯ ﺭﻭی ﺟﻬﻞ ﻭ ﻧﺎﺩﺍنی] ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﺒﺖ میﺩﻫﻴﺪ؟! (الأعراف/٢٨)
[4] الْعَدْلُ یَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَ الْجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا؛ وَ الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ؛ فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.
عدالت، هر چیز را به جاى خود مینهد و بخشندگى آن را از جاى خود بیرون میآورد. عدل، نگاهدارنده عموم جامعه است و بخشندگى، تنها کسى را در بر مى گیرد که بخشش نصیب او شده. پس، عدالت از بخشندگى شریفتر و برتر است.(حکمت 437 نهجالبلاغه)
[5] جامع الاخبار، ص۱۱۹
[6] آیه 71 سوره توبه «و مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند باز مىدارند»
[7] آیه 11 سوره رعد «در حقیقت خدا حال قومى را تغییر نمى دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند»
عالی بود.
استفاده کردیم