حدود 5000 سال پیش ایرانیان باستان شهر نیمروز کنونی را که در سیستان و بلوچستان قرار دارد نصف النهار مبدا قرار دادند. وجه تسمیهٔ این شهر این است که نصف=نیم و النهار=روز و این شهر دقیقا وسط چین و اروپا است. البته ابوسهل بیژن بن رستم کوهی یا ابوسهوهی ریاضیدان و ستارهشناس سدهٔ دهم ایرانی و اهل مازندران کتابی درباره نواقص مسائل ارشمیدس نوشت و اقدام به محاسبه نصف النهار نمود.
(ویکی پدیا)
سرزمین نیمروز (سیستان/ زَرَنگ/ زاولستان) با
نجوم و بویژه با گاهشماری ایرانی پیوندی عمیق و دیرینه دارد. نام های گوناگون این
سرزمین از کارکردهای نجومی آن برخاسته است. نامواژه «زاول/ زابل» با رسیدن خورشید
به سمت الرأس و اندازه گیری آن به عنوان مبدأ شبانروز در پیوند بوده و بعدها واژه
«مِـزوَله» به معنای «شاخص خورشیدی» از همان ریشه برگرفته شده است. نامواژه «زرنگ»
(در خط میخی هخامنشی «زَرَکَـه») ظاهراً با «درنگ» و «زمان» مرتبط است و از همه
مهمتر نامواژه «نیمروز» از این باور و آگاهی کهن سرچشمه می گیرد که خط «نیمروزان»
یا نصف النهار مبدأ از این ناحیه عبور می کند.
در توضیح بیشتر این پدیده باید گفت که مردمان
باستان همواره برای اندازه گیری های تقویمی و جغرافیایی، همانند امروزه به یک
نصف النهار مبدأ نیاز داشته اند که که معمولاً آنرا با میانگاه جهان، یعنی میانه
همه سرزمین های مسکونی شناخته شده، تطبیق می داده اند. این تطبیق گاهی با ناحیه
«اوجین» در هند (پاکستان امروزی)، گاه با شهر بابل در میاندورود و گاهی، آنگونه که
استاد پرویز اذکایی نقل کرده است (مجله فرهنگ، پاییز 1367، ص 125) با نصف النهاری
که از قلعه «استوناوند» در شمال گرمسار می گذشته، برابری می کرده است. نصف النهار
یادشده اخیر با طول جغرافیایی 5/52 درجه شرقی، همان است که امروزه نیز مبدأ رسمی
کشور شناخته می شود. (در تداول عموم، به اشتباه تصور بر این است که نصف النهار
مبدأ از شهر تهران می گذرد.)
اما یکی از جالب ترین و شگفت انگیزترین نقاطی
که مردمان باستان به عنوان میانگاه جهان، انتخاب کرده اند؛ سرزمین سیستان یا
نیمروز بوده است. آگاهی های علمی امروزی نیز به ما ثابت کرده است که براستی نیمروز
در میانگاه نیمکره شرقی واقع شده است و فاصله آن تا جزایر «کوریل» در اقیانوس آرام
(آخرین ناحیه مسکونی شرقی) به اندازه 90 درجه و فاصله آن از غرب تا جزایر «آزور»
در اقیانوس اطلس (آخرین ناحیه مسکونی غربی) نیز به اندازه 90 درجه است. به عبارت
دیگر هنگامی که خورشید در سیستان به میانگاه آسمان می رسد؛ در شرق جهان، خورشید در
حال غروب و در غرب جهان در حال طلوع است. به دیگر سخن هنگامی که سراسر جهان در
روشنایی روز به سر می برد؛ در سیستان هنگام ظهر یا «نیمروز» است. انتخاب این سرزمین
به اندازه ای بر بنیادهای دقیق علمی استوار بوده است که براستی امروزه از شیوه های
این اندازه گیری دقیق اطلاعی در دست نیست. ظاهراً به نظر می آید که با توجه به
گستردگی بسیار زیاد این ناحیه 180 درجه ای، اندازه گیری ها نه با شیوه های ژئودزی
و زمین پیمایی، بلکه با محاسبات ناشناخته نجومی انجام می شده است.
انتخاب سیستان بعنوان میانگاه جهان، علاوه بر
اینکه نشانه دستیابی به دانش لازم بوده است؛ نشان دهنده این واقعیت است که ظاهراَ
اندازه گیری های جغرافیایی و تقویمی حتی در آن زمان نیز جنبه بین المللی بخود
گرفته بوده اند و لازم بوده است تا ناحیه ای به عنوان مبدأ انتخاب شود تا مورد
پذیرش مردمان دیگر کشورها قرار گیرد.
از واژه «نیمروز/ نیمروزان» بعدها عبارت عربی
«نصف النهار» ساخته شد که عیناً ترجمان همان واژه است. اما در دو سده گذشته و
بدنبال کم توجهی ما به دانش و فرهنگ ملی، کارکرد سیستان به عنوان مبدأ منطقی
نصف النهار جهانی، تغییر یافته و این مبدأ یکبار به شهر پاریس و بار دیگر به
گرینویچ انگلستان برده شد.
منابع کهنی که نیمروز را به عنوان میانگاه جهان
یاد کرده اند، متعدد هستند که در اینجا به دو نمونه آن اکتفا می شود. نخست کتاب
«تاریخ سیستان» از سده پنجم هجری که در آن آمده است: «اما حکمای عالم جهان را بخشش
کردند بر برآمدن و فرو شدن خورشید به نیمروز. و حد آن چنان باشد که از سوی مشرق،
از آنجا که خورشید به کوتاه ترین روزی برآید و از سوی مغرب، از آنجا که به
بلندترین روزی فرو شود و این علم به حساب معلوم گردد.» (تاریخ سیستان، مؤلف
ناشناخته، تصحیح جعفر مدرس صادقی، ص 10). منبع بعدی که در واقع کهن ترین مأخذ ثبت
میانگاه جهان بشمار می آید عبارت است از «مهریشت اوستا» که در آن چنین سروده شده
است: «او که دستان بسیار بلندش پیمان شکن را گرفتار می سازد، او را بر می افکند،
اگر چه در خاور هندوستان باشد، اگر چه در باختر باشد، اگر چه در میانه این زمین،
در ریزشگاه رود اَرَنگ باشد.» (اوستای کهن و فرضیاتی پیرامون نجوم شناسی بخش های
کهن آن، ر. م. غیاث آبادی، ص 50) منظور از رود ارنگ، رود سیحون یا سیردریا است که
ریزشگاه یا مصب آن در دریای خوارزم (آرال) دقیقاً بر خط نیمروزان واقع شده است
(حدود 61 درجه امروزی).
سرزمین نیمروز علاوه بر این ویژگی جالب دیگری هم
دارد و آن وجود دریاچه هامون و کوه خواجه در میانه آن دریاچه است. این دریاچه و
کوه سنگی و منفرد میانه آن، خود بمانند ماکتی از جهان به نظر می آمده است.
همانگونه که همه خشکی های زمین در میانه دریای «محیط» واقع شده اند؛ در میانه زمین
نیز کوه خواجه در میانه دریاچه هامون جای گرفته است.
این کوه و دریاچه از دیرباز برای ایرانیان
فرخنده و گرامی بوده است و در اوستا و بسیاری از آثار ایرانی با احترامی فراوان از
آن یاد شده است و هنوز هم این احترام با آیین های ویژه ای که توسط مردم محلی بر
بالای کوه انجام می شود، ادامه دارد. وجود تعداد فراوانی اماکن مقدس و زیارتگاه ها
و نام های ورجاوند، نشانه ادامه گرامیداشت این کوه است.
نگارنده بر این باور است که در دوران باستان
بناها و تقویم های آفتابی متعددی بر بالای این کوه که مبدأ تقویم و گاهشماری در
حدود سه تا چهار هزار سال پیش بوده؛ ساخته شده بوده است. هر چند پژوهش های نگارنده
در اینباره تاکنون به پایان نرسیده؛ اما به برخی سازه ها که ظاهراً در پیوند با
تقویم و تشخیص نقطه طلوع و غروب خورشید در ابتدای هر یک از فصل های سال هستند، پی
برده است.
( گلستان نو )
( گلستان نو )